گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد اول
فصل اول تفسیر



تعریف تفسیر
صفحه 18 از 345
معناي لغوي
؛ تفسیر از واژه فسر به معناي روشن کردن و آشکار ساختن است.
فسر و سفر همان گونه که از نظر لفظی قریب هماند، از لحاظ معنایی نیز به یکدیگر نزدیکند؛ با این » : راغب اصفهانی میگوید
تفاوت که فسر براي اظهار معناي معقول و مفاهیم غیر محسوس و سفر براي نمودار ساختن اشیاي خارجی و محسوس به منظور
دیدن است، مثلا میگویند: سفرت المرأة عن وجهها و اسفرت:
.«1» « زن صورت خویش را آشکار کرد. یا گفته میشود: اسفر الصبح: سپیده صبح پدیدار گشت
معناي اصطلاحی
؛ تفسیر در اصطلاح مفسران عبارت است از زدودن ابهام از لفظ مشکل و دشوار، که در انتقال معناي مورد نظر، نارسا و دچار
اشکال است.
را به همین منظور به باب « کشف » را به باب تفعیل بردهاند تا بیانگر مبالغه در دستیابی به معنا باشد، همان گونه که ماده « فسر » ماده
هر دو به یک معناست، جز اینکه دومی براي افاده مبالغه در کشف به کار ( 1) مقدمه تفسیر « کشف و اکتشف » افتعال میبرند و
. راغب، ص 47
ص: 18
یعنی هر چه تعداد حروف یک کلمه بیشتر باشد، به ؛« زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی » برده میشود؛ زیرا قانون کلی داریم که
همان تناسب معانی بیشتري را افاده خواهد کرد؛ از این رو تفسیر، تنها کنار زدن نقاب از چهره لفظ مشکل و نارسا نیست، بلکه
عبارت است از زدودن ابهام موجود در دلالت کلام.
بنابراین، تفسیر در جایی است که گونهاي ابهام در لفظ وجود دارد که موجب ابهام در معنا و دلالت کلام میشود و براي زدودن
ابهام و نارسایی، کوشش فراوانی میطلبد. همین نکته مرز بین تفسیر و ترجمه است؛ زیرا ترجمه در جایی است که معناي لغوي لفظ
را نمیدانیم، که البته با مراجعه به فرهنگها مشکل حل میشود و تلاش و زحمت چندانی هم لازم نیست، بر خلاف تفسیر که در
آن، در عین روشنی معناي لغت، هم چنان هالهاي از ابهام بر چهره آن نشسته است.
دلیل نیاز به تفسیر
و بیانگر همه ،«3» و براي مردم بصیرت ،«2» و هدایت «1» با آنکه میدانیم خداي سبحان قرآن را به گونهاي نازل کرد که نور است
با وجود این، ،«5» چرا به تفسیر قرآن نیاز داریم؟ اساسا قرآن براي آن نازل گردید تا خود بهترین تفسیر براي خویش باشد ،«4» چیز
آیا نیازي به تفسیر احساس میشود؟
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ » ( پاسخ مثبت است؛ زیرا گرچه خداوند قرآن را طوري نازل کرده که خود به خود و ( 1
.174 : نساء 4 .« أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً؛ اي مردم! شما را از جانب پروردگارتان برهانی آمده و نوري آشکار به شما نازل کردیم
.138 : آل عمران 3 .« هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَۀٌ لِلْمُتَّقِینَ؛ این [قرآن براي مردم هدایت و اندرزي براي تقوا پیشگان است » (2)
هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛ این قرآن براي مردمان بصیرتهاست و براي گروهی که یقین دارند، هدایت و » (3)
.20 : جاثیه 45 .« رحمت است
.89 : نحل 16 .« وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ؛ این کتاب را که بر تو [پیامبر] نازل کردهایم بیان همه چیز است » (4)
صفحه 19 از 345
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً؛ تو را مثالی نمیآورند مگر به تو سخنی درست و بهترین توضیح را » (5)
.33 : فرقان 25 .« آوردهایم
ص: 19
براي تمامی انسانها، و تفصیل و تبیینی براي همه چیز است؛ گاهی ابهام که امري عارضی و خارج از ذات «1» ذاتا بیانی روشن
قرآن و بعضا ناشی از خصوصیت سبک بیانی آن است، پیش میآید؛ زیرا قرآن براي عرضه قوانین کلی و اولیه نازل گشته؛ از این
رو به اختصار سخن گفته است (که این خود موجب ابهام میگردد) و تفصیل جزئیات مطالب را به بیان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و
«2» . آله وا گذاشته است
دستور اقامه نماز (به طور کلی) بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شد، ولی کیفیت اقامه آن (سه » : امام صادق علیه السّلام میفرماید
.«3» « یا چهار رکعت خواندن آن) مشخص نبود، تا اینکه پیامبر خود این فرمان را براي مردم تشریح کرد
این نوعی اجمال (ابهام) است که در بخشی از آیات الاحکام، کم و بیش به چشم میخورد و- همان طور که اشاره شد- در شیوه
بیان قرآن، طبیعی است.
از سوي دیگر قرآن کریم مشتمل بر معانی دقیق و مفاهیم ظریف و تعالیم و حکمتهایی والا درباره حقیقت خلقت و اسرار هستی
است که توده مردم در عصر رسالت از درك آن ناتوان بودند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و پس از آن حضرت دانشمندان صحابه،
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ » : میبایست به تبیین و شرح جزئیات آن بپردازند. خداوند میفرماید
اوست خدایی که در میان امّیان عرب، از خودشان پیامبري «4» ؛ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَ لالٍ مُبِینٍ
فرستاد که آیات وي را بر ایشان میخواند و پاکشان میسازد و به آنان کتاب و حکمت میآموزد، در حالی که از پیش در گم
.« راهی آشکاري به سر میبردند
از جمله این موارد، مسائل مربوط به صفات جمال و جلال الهی، شناخت وجود انسان، اسرار خلقت، میزان دخالت بشر در زندگی،
هدف آفرینش، مبدأ و معاد و ...
است که اینها در قرآن کریم به صورت گذرا، در قالب الفاظ و تعابیر کنایی و استعاره و مجاز و جز آن آمده است، که شرح و بیان
وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُ مُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا؛ اوست که این کتاب را مفصلا بر شما فرو » ( آن به بررسی، تدبر، دقت نظر و قدرت ( 1
.114 : انعام 6 .« فرستاده است
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ قرآن را به تو [پیامبر] نازل کردیم تا براي مردم آنچه را که به » (2)
.44 : نحل 16 .« ایشان نازل شده است، بیان داري، باشد که بیندیشند
. 3) کافی، ج 1، ص 286 )
.2 : 4) جمعه 62 )
ص: 20
تفکر بالا نیاز دارد.
علاوه بر این، گاه در قرآن- به منظور پند و عبرت انسانها- به حوادث گذشته تاریخ و سرگذشت امتهاي پیشین اشاراتی رفته
و «2» و نهی از ورود به خانهها از پشت دیوار آن «1» است و گاه عادات و رسوم جاهلیت معاصر نزول قرآن، از قبیل مسأله نسیء
مانند اینها را یاد آور شده و به شدت محکوم کرده است تا اینکه آداب و رسوم جاهلی را نابود ساخته و ریشه آنها را خشکانده
است؛ در نتیجه از آن عادات و رسوم، جز نشانههایی اندك- که بدون اطلاع از آنها، فهم معانی آیات مربوط به رسوم جاهلی و
احوال گذشتگان ممکن نخواهد بود- چیزي بر جاي نمانده است.
صفحه 20 از 345
همچنین قرآن کریم اموري کلی را مطرح ساخته و جزئیات آن را وا گذاشته است. این خود سبب اجمال آیات شده و محتاج به
و یا دلیلی که موجب اثبات «3» شرح و بیان است؛ مثل جنبندهاي که از زمین خارج خواهد شد و با مردم سخن خواهد گفت
و مانند اینها. «4» مصونیت یوسف از ارتکاب گناه گردید
از اینها که بگذریم، گاه در قرآن کریم الفاظ غریب و ناآشنایی آمده که هر چند در واقع در اوج قله فصاحت است، چنانچه توضیح
تفسیر یا در توضیح و شرح الفاظ » : داده نشود، فهم آن براي عامه مردم دشوار است. راغب اصفهانی در مقدمه تفسیرش مینویسد
است؛ « إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ » : یا در تبیین ( 1) اشاره به آیه 37 سوره توبه ،«5» ناآشنا کاربرد دارد؛ مانند بحیره، سائبه و وصیله
نسییء یکی از عادتهاي جاهلیت بود و چنین بود که .« جز این نیست که جابهجا کردن [ماههاي حرام فزونی در کفر است » : یعنی
ماههاي حرام را تغییر میدادند و حکم ماه حج را در هر سه سال، سالی ده روز به ماه بعد میانداختند.
.189 : بقره 2 .« وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها؛ نیکی آن نیست که به خانهها از پشت دیوار آن در آیید » (2)
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّۀً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ؛ و چون وعده عذاب بر آنان واجب » (3)
.82 : نمل 27 .« شود، بر ایشان جنبندهاي از زمین بیرون آوریم که با ایشان سخن گوید که: مردمان به آیات ما یقین نمیآورند
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ، کَ ذلِکَ لِنَصْ رِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ، إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِ ینَ؛ [آن زن » (4)
آهنگ وي کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او میکرد. چنین [کردیم تا بدي و زشت کاري را از او
.24 : یوسف 12 .« باز گردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود
بحیره شتري است که ده شکم زاییده باشد و [در جاهلیت گوشهایش را پاره میکردند و آن را » : 5) راغب اصفهانی گفته است )
رها میساختند، که دیگر نه کسی بر آن سوار میشد و نه باري به وسیله آن میکشیدند. سائبه
ص: 21
و یا توضیح جملاتی که در بردارنده حکایتی است که بدون «1» « وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ » جملات کوتاه؛ همانند آیه شریفه
وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ » یا «2» « إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ » آشنایی با آن، معناي جمله قابل فهم نیست؛ مانند آیه شریفه
.«3» « ظُهُورِها
تفسیر در نگاه بدر الدین زرکشی
تفسیر، علمی است که به واسطه آن، کتاب خدا و مفاهیم و دستورات و پند و حکمتهاي آن » : امام بدر الدین زرکشی گفته است
دانسته میشود ... از آنجا که خداوند بندگان خویش را با زبان آنان مورد خطاب قرار میدهد هر پیامبري که فرستاده، از میان آنان
و هر کتابی که بر ملتی نازل کرده، با زبان خود آنان است. بنابراین قرآن هم که در عصر رونق و شکوفایی زبان عربی رخت تنزل
پوشید، به زبان عربی شیوا و رسا نازل شد، به طوري که مخاطبان- بدون تفسیر- ظواهر آیات و فرامین آن را به خوبی درك
میکردند و تفسیر تنها در مواردي که آیه مشتمل بر معانی باطنی و دقیقی بود که جز با بررسی و تدبر و- در اکثر موارد- جز با
« وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ » پرسش و استظهار از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روشن نمیشد مورد نیاز بود؛ مثلا هنگامی که آیه مبارکه
نازل شد، معناي ظلم در آیه را از پیامبر پرسیدند، بدین صورت که: «4»
ظلم را «5» « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » کدام فرد از ما به خود ظلم روا نداشته است؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با استدلال به آیه مبارکه
به شرك تفسیر نمودند. در جاي دیگر عایشه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شتري را گویند که پنج شکم زاییده باشد که در این
صورت در چراگاهها رها میشد و کسی حق نداشت آن را از آب یا علفی باز دارد و وصیله عبارت است از گوسفندي که دو قلو
بزاید: یکی نر و دیگري ماده که در این صورت گوسفند نر- از دوقلوها- را ذبح نمیکردند و میگفتند: وصلت أخاها، و به خاطر
صفحه 21 از 345
گوسفند ماده، نر را هم رها میکردند. حام به حیوان نري که ده شکم ماده را آبستن کرده باشد گفته میشود و کسی حق نداشت
.« بر آن سوار شود
.20 : 1) مزّمل 73 )
.37 : 2) توبه 9 )
.47 - 189 . ر. ك. مقدمه تفسیر راغب، ص 48 : 3) بقره 2 )
.82 : انعام 6 .« کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ظلم [شرك نیامیختهاند » (4)
.13 : لقمان 31 .« به راستی که شرك ظلمی بزرگ است » (5)
ص: 22
مراد آسانگیري در مقام .«2» « ذلک العرض، و من نوقش الحساب عذب » : پرسید. پیامبر فرمودند «1» « حساب یسیر » درباره
حسابرسی اعمال است؛ زیرا آنکه با او در مقام حسابرسی مناقشه و سختگیري شود؛ همین باعث شکنجه اوست. یا مانند ماجراي
سپس -«4» . و موارد دیگري که از حضرتش میپرسیدند «3» ، عدي بن حاتم که موقع خوابیدن ریسمانی زیر سرش میگذاشت
زرکشی ادامه میدهد- مسلم است که تمام موارد تفسیر و تأویل از طریق صحابه به ما نرسیده است؛ از این رو ما نیز به آنچه آنان
.« (صحابه) محتاج بودهاند حتی بیشتر از آنان نیازمندیم؛ زیرا نمیتوانیم کلید فهم زبان قرآن را بدون آن به دست آوریم
روشن است که بخشی از تفسیر قرآن، به توضیح الفاظ کوتاه و بیان معناي آنها، و بخشی دیگر به ترجیح » : وي در ادامه میگوید
احتمالی- به دلیل شیوایی و ظرافت معناي به دست آمده از آن- بر احتمال دیگر مربوط است؛ لذا مفسر باید قاعدهاي کلی در
اختیار داشته باشد که هنگام تفسیر بتوان بر آن اعتماد کند و بدان تمسک جوید؛ و آن قاعده عبارت است از: شناخت معانی واژهها،
شناخت ترکیب جملات، آگاهی از شیوه و سبک قرآن، ظاهر و باطن آیات و مطالب دیگري که فهم قاصر بشر به آسانی به آنها
.«5» « نمیرسد
تفاوت تفسیر و تأویل
آن دو را به یک معنا گرفته است، و در موقع « جامع البیان » در گذشته تفسیر و تأویل دو لفظ مترادف بود؛ لذا طبري در تفسیر خود
ولی در اصطلاح متأخران، تأویل به معنایی مغایر با تفسیر و شاید اخصّ از آن به کار ،« القول فی تأویل الآیۀ » : تفسیر آیه میگوید
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ » رفته است. تفسیر- چنان که گذشت- عبارت است از: رفع ابهام از ( 1) اشاره به آیه مبارکه
انشقاق .« یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؛ پس هر کس نامه اعمالش به دست راستش داده شود زود باشد که حسابی آسان بر او گرفته شود
.8 -7 :84
. 2) جامع البیان، ج 30 ، ص 74 )
. 3) همان، ج 2، ص 100 )
نمونههایی از تفاسیر مأثور از پیامبر را ذکر خواهیم کرد. « تفسیر در عصر رسالت » 4) ما به زودي در بخش مربوط به )
.13 - ج 1، ص 15 ،« البرهان فی علوم القرآن » : 5) رجوع شود به کتاب وي )
ص: 23
لفظ دشوار و نارسا؛ از این رو تفسیر در جایی کاربرد دارد که به علت تعقید و پیچیدگی در الفاظ، معنا مبهم و نارسا باشد، البته
عوامل لفظی و معنوي- چنان که شرحش گذشت- در ایجاد تعقید نقش دارد، ولی تأویل عبارت است از: دفع شک و شبهه از اقوال
و افعال متشابه. بنابراین تأویل در موردي به کار میرود که ظاهر لفظ یا عمل، شبههانگیز باشد، به طوري که موجب پوشیدگی
صفحه 22 از 345
حقیقت معناي کلام و غرض اصلی گوینده شده باشد، و وظیفه تأویل کننده برطرف کردن این خفا و نارسایی است. بنابراین تأویل
علاوه بر رفع ابهام، همزمان، دفع شبهه نیز مینماید. پس هر جا تشابهی در الفاظ باشد، ابهامی در معنا حاصل خواهد شد؛ لذا در
تأویل رفع ابهام و دفع شبهه، توأم است.
در ادامه به منظور روشن شدن بیشتر موضوع، درباره تأویل و حقیقت آن، معانی تأویل در قرآن و حدیث، و به طور کلی آنچه
درباره تأویل لازم است، بیشتر سخن میگوییم.
تأویل در لغت
به معناي بازگشت به اصل گرفته شده است. بنابراین تأویل یک شیء؛ یعنی برگرداندن آن به مکان و مصدر « أول » تأویل از ریشه
اصلی خودش؛ و تأویل لفظ متشابه یعنی: توجیه ظاهر آن به طوري که به معناي واقعی و اصیل خودش باز گردد.
تشابه، گاه در گفتار (قول) است و گاه در کردار (عمل)؛ تشابه در گفتار، زمانی است که ظاهر تعابیر به گونهاي باشد که یا براي
شنونده ایجاد شبهه کند و یا بتوان به وسیله آن در ذهن دیگران ایجاد شبهه نمود؛ مانند متشابهات قرآن کریم که به علت داشتن
همین صفت (شبههانگیزي) گاه مستمسک منحرفان از حق قرار میگیرد و آنان به دلخواه و بر اساس هوي و هوس، آیات را در
جهت فتنهانگیزي و اهداف پلید خویش، تأویل میکنند. تشابه در عمل، زمانی است که ظاهر کرداري، مشکوك و حیران کننده
باشد؛ مانند اعمالی که مصاحب موسی علیه السّلام بدان دست میزد که ظاهر آن اعمال آن قدر گیج کننده بود که موسی علیه
السّلام نتوانست آنها را تحمل کند و از علت آن نپرسد.
ص: 24
چون در جاي خود، از متشابهات و انواع آن در قرآن و اسباب موجبه آن سخن گفتهایم، اکنون فقط به ذکر معانی تأویل در عرف
قرآن و استعمال اندیشمندان پیشین بسنده میکنیم.
معانی تأویل
در قرآن کریم، تأویل به سه معنا آمده است:
1. توجیه ظاهر لفظ یا عمل متشابه به گونهاي صحیح که مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد که ممکن است مصداق تأویل بدین
و در عمل متشابه، ،«1» « فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَۀِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ » معنا در متشابه قولی، آیه مبارکه
جریان مصاحب موسی که در آیات سوره کهف بدان اشاره رفته است:
باشد. «3» « ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً » و .«2» « سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً »
،«10» 100 ،«9» 45 ،«8» 44 ،«7» 37 ،«6» 36 ،«5» 21 ،«4» 2. تعبیر خواب، که تأویل به این معنا هشت بار در سوره یوسف- آیات 6
آمده است. -«11» 101
وَ» 3. فرجام و حاصل کار؛ به عبارت دیگر، تأویل یک موضوع یعنی آنچه که آن موضوع بدان منتهی میشود؛ مانند آیه مبارکه
( یعنی بهتر و با سرانجامی نیکوتر. شاید بتوان آیه ( 1 « أَحْسَنُ تَأْوِیلًا » که «12» « زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ، ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا
.« آنان که در دلهایشان انحرافی است، از قرآن آنچه را که مبهم است براي ایجاد شورش و آشوب و جستن تأویل بر میگزینند »
.7 : آل عمران 3
.78 : کهف 18 .« به زودي تو را به گزارش آنچه که بر آن صبر نتوانستی بکنی، خبردار میکنم » (2)
.82 : کهف 18 « این است گزارش آنچه که بر آن نتوانستی صبر کنی » (3)
صفحه 23 از 345
.« وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ؛ و تعبیر خوابها را به تو میآموزد » (4)
.« وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ؛ تا او را تعبیر خواب بیاموزیم » (5)
.« نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛ ما را از تعبیر آن خبردار کن که تو را از نیکوکاران میبینیم » (6)
.« قالَ ... إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ؛ گفت: ... مگر آنکه من از تعبیر آن به شما خبر میدهم » (7)
.« وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ؛ و ما به تعبیر خوابهاي آشفته دانا نیستیم » (8)
.« أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ؛ مرا [به زندان بفرستید تا شما را از تعبیر آن خبر دهم » (9)
.« وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیايَ؛ و [یوسف گفت: اي پدر، این است تعبیر خواب پیشین من » (10)
.« وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ؛ و از تعبیر خوابها به من آموختی » (11)
.35 : اسراء 17 « و پیمانه را چون بپیمایید، با ترازوي درست وزن کنید که این بهتر و عاقبت آن نیکوتر است » (12)
ص: 25
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ ...» : مبارکه زیر را نیز مصداق همین معناي تأویل دانست
یعنی مفیدتر و خوش عاقبتتر. البته شاید در دو آیه اخیر، تأویل به این معنا نباشد، بلکه به .«1» « الْآخِرِ، ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا
وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی » معناي بهترین تفسیر و قويترین احتمال براي معناي مقصود باشد همان طور که در آیه مبارکه
به این معنا اشاره شده است. «2» « الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
است؛ یعنی آیا در انتظار «3» « هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ » مصداق دیگر تأویل به معناي سرانجام و عاقبت کار، آیه مبارکه
به سر میبرند تا بدانند فرجام کار شریعت و قرآن به کجا ختم میشود؟ آگاه باشند که انتظارشان چندان به طول نخواهد انجامید و
« یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَۀَ لا بُشْري یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ » : به سزاي خویش- آنچنان که خداوند در آیات زیر وعده کرده است- خواهند رسید
.«6» « وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ » و «5» « کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَۀً مِنْ نَهارٍ » و «4»
تا اینجا معانی سه گانه تأویل در قرآن را بیان کردیم. معناي چهارم تأویل- که در قرآن نیامده، ولی در کلام پیشینیان به کار رفته-
العبرة بعموم اللفظ لا » : عبارت است از: انتزاع مفهوم عام و گسترده از آیهاي که در مورد خاصی نازل شده است؛ اهل فن گفتهاند
یعنی معناي ثانوي و پوشیدهاي که از ظاهر آیه به دست نمیآید هم تعبیر « بطن » از تأویل به این معنا، گاهی به .« بخصوص المورد
یعنی معناي اولیهاي که ظاهر آیه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را میفهماند. « ظهر » شده است، در مقابل
وقتی از .« ما فی القرآن آیۀ إلّا و لها ظهر و بطن؛ در قرآن هیچ آیهاي نیست مگر اینکه داراي ظهر و بطن است » : پیامبر فرموده است
و چون در چیزي اختلاف کردید- اگر به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارید- آن را » ( امام باقر علیه السّلام از معناي این حدیث ( 1
.59 : نساء 4 « به [کتاب خدا و [سنت رسول باز گردانید که این بهتر و نیک سرانجامتر است
و اگر آن را به پیامبر و اولیاي امر (پیشوایان اسلام) ارجاع میکردند، یقینا کسانی که اهل بصیرت و استنباط خبرند خواهند » (2)
83 : نساء 4 .«[ دانست [و در آن کار اندیشه درست خواهند کرد
.53 : اعراف 7 .« آیا آنان جز در انتظار تأویل آنند، روزي که وقت انجام آن بیاید » (3)
.22 : فرقان 25 .« و روزي که فرشتگان را ببینند، گناهکاران را در آن روز بشارتی نیست » (4)
.« روزي که آنچه را وعده داده میشوند، ببینند، [برایشان چنان است که گویی جز ساعتی از روز را [در دنیا] درنگ نکردهاند » (5)
.35 : احقاف 46
.3 : ص 38 .« و آن هنگام [قهر و عذاب راه فرار نبود » (6)
ص: 26
صفحه 24 از 345
«1» ؛ ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما قد مضی و منه ما لم یکن، یجري کما تجري الشمس و القمر » : پیامبر پرسیدند، در پاسخ فرمود
ظهر قرآن یعنی تنزیل آن و بطن قرآن یعنی تأویل آن، بعضی از مصادیق تأویل آیات قرآن در گذشته روي داده و برخی هنوز رخ
قرآن و آیات آن همانند خورشید و ماه هستند که همواره در حرکت و پویاییاند. .« ننموده است
اگر آیهاي از قرآن درباره قومی نازل شد و سپس آن قوم هلاك شدند، با » : در روایت دیگر، امام باقر علیه السّلام فرموده است
هلاکت آنان، آیه نیز خواهد مرد [نزول آن انجام پذیرفته است ، ولی قرآن همیشه زنده است [در مقام تأویل و مفهوم آیات آن عام
است، تا آسمان و زمین برجاست تمامی آیات قرآن از اول تا به آخر زنده است و اقوام مختلف که در طی زمان میآیند ناگزیر
.«2» « مصادیق آیات رحمت یا عذاب آن خواهند بود
إنّ فیکم من یقاتل علی تأویل القرآن، کما قاتلت علی » همچنین در حدیث دیگري از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است که
همان طور که من بر سر تنزیل قرآن با مشرکان ستیز نمودم، در بین شما کسی است که بعدها بر «3» ؛ تنزیله، و هو علی بن ابی طالب
.« سر تأویل آیات قرآن خواهد جنگید و آن کس، علی بن ابی طالب است
آري، پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله بر سر تنزیل قرآن جنگها کرد؛ زیرا برخی آیات قرآن درباره قریش و مشرکین
عرب که با حق عناد میورزیدند و با ظهور اسلام کمر مخالفت بسته بودند، نازل شده بود و پیامبر هم بر طبق آن آیات با آنان
میجنگید.
اما کار علی علیه السّلام بسی سختتر بود؛ زیرا با کسانی جنگید که با بقاي اسلام مخالف بودند و مخالفت آنان درست مانند
مبارزه گذشتگانشان با ظهور اسلام بود [بلکه شدیدتر از آن .
به هر حال، این معناي تأویل (معناي چهارم) دامنهاي بس گسترده دارد و همچنین معناست که ضامن عمومیت قرآن است و موجب
میشود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زیرا اگر مفاهیم فراگیر برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آیه ( 1) صفار، بصائر
. الدرجات، ص 196
. 2) تفسیر عیاشی، ص 10 ، شماره 7 )
. 3) همان، ص 15 ، شماره 6 )
ص: 27
مختص همان مورد شأن نزول باشد، بسیاري از آیات قرآن عاطل و بیثمر میشوند و فایدهاي جز ثواب تلاوت و ترتیل آن در طول
شبانه روز نخواهند داشت.
نمونه آیاتی که متضمن مفاهیم عام است
در زیر چند نمونه از آیاتی را که از آنها این گونه مفاهیم عام به دست میآید ذکر میکنیم:
.«1» «... وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی » .1
آیه در مورد غنایم به دست آمده در جنگ بدر نازل شد و اگر شأن نزول آیه را کمی گسترده فرض کنیم- با شرایط خاص- شامل
ي موصول غنیمت را به مطلق فایده « ما » غنایم جنگهاي دیگر نیز خواهد شد. امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه، با نظر به عمومیت
و منافع حاصل از کسب و تجارت تفسیر میکنند به گونهاي که هر سودي را که صاحبان صنعت و تجارت و غیر آنها در هر سال و
پرداخت غنایم و فوائد در هر سال بر آنان » : به هر شکل به دست میآورند شامل میشود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آیه فرمود
.« (مسلمانان) واجب است
.«2» « خمس شامل تمام منافعی میشود که مردم به دست میآورند، خواه کم باشد خواه زیاد » : امام کاظم علیه السّلام نیز میفرماید
صفحه 25 از 345
.«3» « وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ » .2
این آیه در مورد آمادگی دفاع از حریم اسلام نازل شد و اقتضاي این شأن نزول این است که صاحبان ثروت باید مخارج جهاد را
یعنی راه اعلاي کلمه دین « سبیل اللّه » ، در آیه، تنها به معناي جهاد نیست « سبیل » بپردازند و جلوي تسلط دشمن را بگیرند، ولی کلمه
و تحکیم و بسط فرمان خدا در روي زمین و در یک جمله، سبیل اللّه یعنی تثبیت و تحکیم ارکان حکومت اسلامی- در سراسر
.41 : جهان- در تمام ابعاد اعم از اداري، اجتماعی، تربیتی، سیاسی، نظامی و جز آن، که البته این منظور جز با بذل ( 1) انفال 8
. 2) حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 9، ص 503 ، کتاب الخمس، باب 8، شماره 5 و 6 )
.195 : 3) بقره 2 )
ص: 28
مال میسر نمیشود؛ زیرا پول (مال)، نیرویی است که میشود از آن در هر شرایطی به نحو مطلوب استفاده کرد؛ لذا گفتهاند: قوام و
ثبات حکومت به مال است.
آري، یک دولت زمانی میتواند روي پاي خودش بایستد که توان مالی و اقتصادي لازم براي اداره جامعه در تمام زمینهها را داشته
باشد، و [البته این مقدار ثروت باید از سوي کسانی که در سایه امنیّت آن حکومت زندگی میکنند فراهم شود و هر کس موظف
است درصدي از اموال خود را- به عنوان مالیات و هزینههاي دولت- برابر توانش بپردازد، البته پر واضح است که این هزینهها
چیزي غیر خمس و زکات است که مصارف خاص خودش را دارد و تنها به امور دولتی مربوط نمیشود.
از توضیحات بالا معلوم شد که این هزینهها همان مالیات است که مقدار آن از سوي دولت- بر اساس نیازها- تعیین میشود و بر
اموال و داراییهاي مردم بار میگردد. به همین دلیل، بر خلاف زکات و خمس که هم مقدار و هم مورد مصرف آن با صراحت
تعیین شده در شریعت براي مالیات میزان مشخصی تعیین نشده است؛ لذا امیر مؤمنان علیه السّلام در هر سال براي اسب عتیق (اصیل)
«1» . دو دینار و براي اسب برذون (دو رگه و غیر اصیل) یک دینار مالیات قرار داد
ضابطه و ملاك تأویل
اکنون شایسته است این نکته را متذکر شویم که براي آگاهی از دلالات کلام- اعم از دلالت خفی و جلی- شرایط و ملاكهایی
وجود دارد که بدون رعایت آنها، معناي دقیق کلام حاصل نخواهد شد و همان طور که تفسیر کلام (رفع ابهام از معانی ظاهري
آیات قرآن) داراي قوانین و ملاكهایی است که در علم اصول و منطق بررسی شده است، تأویل کلام (به دست آوردن معانی
باطنی آیات قرآن) نیز شرایط و قوانینی دارد که بیاعتنایی به آنها شایسته و پذیرفته نیست و باعث خواهد شد که کلام، بدون معیار
تأویل شود و از قبیل تفسیر به رأي گردد.
. لازم است دانسته شود که تأویل- چون از اقسام دلالت باطنی کلام است- جزو ( 1) وسائل الشیعه، ج 9، ص 77
ص: 29
دلالت التزامی غیر بیّن است، که آن هم به نوبه خود از اقسام دلالت لفظی است و چون میدانیم تمام اقسام دلالت الفاظ ملاكهایی
دارد (که علم منطق متکفل شرح و توضیح آنهاست)؛ لذا تأویل هم- که نوعی دلالت لفظی، اما غیر بیّن است- نیاز به ملاك
مشخصی دارد تا از محدوده تفسیر به رأي خارج شود. در زیر ملاكها و شرایط تأویل صحیح را متذکر میشویم:
الف) نخستین شرط تأویل صحیح و مقبول، در مقابل تأویل باطل و مردود، رعایت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بین معناي ظاهري و
باطنی است؛ از این رو چون تأویل- چنان که گذشت- عبارت است از مفهوم عام منتزّع از فحواي کلام، ناگزیر در انتزاع این مفهوم
عام، باید مناسبت لفظی یا معنوي رعایت شود.
صفحه 26 از 345
براي روشن شدن بیشتر مطلب به چند مثال توجه کنید:
وَ» براي دستگاه معروف سنجش وزن- که دو کفه دارد- وضع شده است، و از طرفی در آیه مبارکه « ترازو » 1. معلوم است که لفظ
امر شده که ترازو را صحیح به پا دارید و در آن کمفروشی نکنید، اکنون اگر لفظ «1» « أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ
را از همه قراین خارجی و ملابسات ذهنی جدا سازیم، مفهوم عام آن مراد خواهد بود؛ یعنی هر آنچه که به وسیله آن چیزي « ترازو »
را بسنجند، اعم از اینکه مادي باشد یا غیر مادي؛ زیرا در این صورت شامل هر مقیاس یا معیار سنجشی- در تمامی زمینهها- خواهد
شد و دیگر این اسم (ترازو) تنها به دستگاه مادي مخصوص و معروف اختصاص نخواهد داشت.
ترازو عبارت است از دستگاه تعدیل در دو طرف زیادي یا نقصان، و وزن در ترازو حالت اعتدال خود را » : شیخ طوسی میفرماید
مییابد و بدون آن، در بسیاري از موارد رسیدن به حقوق یا رساندن حق به صاحب آن مشکل و غیر ممکن است؛ از این رو
خداوند به بشر تذکر داده که میزان سنجش، نعمت است و مردم را به سوي آن ارشاد نموده است، بعضی هم گفتهاند: مراد از میزان
.«2» « در این آیه عدالت است؛ زیرا رعایت عدالت عبارت است از بر قرار کردن موازنه بین اسباب
.9 : همچنین محمد بن عباس معروف به ماهیار (متوفاي حدود 330 ) در کتابی که ( 1) رحمان 55
. 2) تفسیر التبیان، ج 9، ص 463 )
ص: 30
در مورد تأویل آیات نوشته است، از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که میزانی را که خداوند براي مردم قرار داده، همان امام
عادل است که با حق و عدالت بر مردم حکم راند؛ زیرا تنها با رعایت عدالت است که آسمان و زمین برافراشته میماند ... و خداوند
به بندگان خود فرمان داده که بر امام نشورند و در مقابل فرمان او به قسط و عدل گردن نهند و در اداي کامل حقّ او یا امتثال
«1» . اوامرش کوتاهی نکنند
معناي ظاهري آیه کاملا روشن است؛ میگوید: نعمت .«2» « قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْ بَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ » 2. آیه مبارکه
وجود، وسایل زندگی و تداوم حیات، همه در گرو اراده الهی و بر اساس تدبیر جهان شمول اوست؛ زیرا خداوند تنها کسی است
که به دلیل امکان حیات جاوید، این زمینه را مهیا ساخته که اگر فضل و عنایت خداوند نسبت به بندگانش نباشد، کار بر آنان
سخت خواهد شد.
این معناي ظاهري آیه بود، اما امام باقر علیه السّلام در ذیل آیه بیانی دارد که معناي باطنی و محتواي کلی آیه را روشن میسازد؛
.«3» «؟ اگر امام و پیشواي خودتان را از دست بدهید و به او دسترسی نداشته باشید چه خواهید اندیشید » : امام میفرماید
را به پیشواي امت تفسیر میکند. « ماء معین » معلوم است که امام در آیه
علوم ائمه است و ائمه ابواب علم الهی هستند؛ در نتیجه مراد از « ماؤکم » مراد از » : امام رضا علیه السّلام در تفسیر آیه فرموده است
.«4» « نیز علم ائمه است « ماء معین »
براي علم نافع، آن هم در زبان پیامبر یا وصی او به « ماء معین » بدون شک با دقت در بیان امام در خواهیم یافت که آوردن استعاره
ویژه وقتی که پشتوانه آن وحی الهی باشد، بسیار به جا و مناسب است؛ زیرا همان طور که آب منبع حیات مادي و منشأ اصلی امکان
ادامه حیات بر روي کره خاکی است، علم نافع- به ویژه علم دین- تنها پایه اساسی زندگی معنوي است و سبب سعادت دنیوي و
جاودانگی اخروي انسان خواهد شد. بنابراین در این آیه نیز آب که مایه اصلی حیات است- با قطع نظر ( 1) سید شرف الدین
.632 - استرابادي، تأویل الآیات الظاهره، ج 2، ص 633
.30 : 2) ملک 67 )
. 3) فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 2، ص 727 . تأویل الایات الظاهره، ج 2، ص 708 )
صفحه 27 از 345
. 4) تفسیر صافی، ج 2، ص 727 )
ص: 31
از قراین خاص- به مفهوم عام آن در نظر گرفته شده که شامل علم نیز خواهد بود که ضامن حیات مادي و معنوي بشر است. این
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ » : معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است؛ آن جا که میفرماید
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ » : یا در آیه دیگر که میفرماید .«1»
پس در آیه فوق علم نافع (علوم ارائه شده از طرف پیامبر و امامان .«2» « الْکِتابَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَ لالٍ مُبِینٍ
معصوم) مایه حیات معنوي شمرده شده است.
معناي ظاهري آیه این است که انسان باید در غذاي خود تأمل کند و ببیند که طبیعت ؛«3» « فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ » 3. آیه مبارکه
چگونه امکان به دست آوردن آن را فراهم ساخته و بی مقدمه و بیدلیل و خود به خود به وجود نیامده است. اگر انسان به دقت در
غذاي خویش بنگرد و در آن تأمل نماید، مقدار فضل و عنایت و لطف و رحمت الهی را در خواهد یافت و هنگام تناول آن لذت
خواهد برد و این همه عنایت خداوند را سپاس خواهد گفت. این معناي ظاهري آیه است، ولی مرحوم کلینی به روایت زید شحام
منظور علمی است که » : چنین نقل کرده است: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: در این آیه مقصود از طعام چیست؟ حضرت فرمود
وقتی در این بیان امام علیه السّلام دقت میکنیم، «4» «؟ انسان میآموزد؛ [باید] دقت کند که این علم را از چه کسی دریافت میکند
تناسب بین علم و غذا (طعام) را به راحتی در مییابیم، زیرا علم، غذاي روح است؛ از این رو باید احتیاط و وسواس به خرج داد تا
آن را از منابع اصلی و حقیقیاش به دست آوریم، به ویژه اگر علم دین و احکام شریعت مقدس و آیین توحید باشد که در آموختن
آن از منابع اصیل باید کمال احتیاط به عمل آید.
ب) دومین شرط تأویل صحیح، رعایت نظم و دقت در کنار گذاشتن خصوصیات کلام مورد تأویل و تجرید آن از قراین خاصه
.24 : است تا حقیقت و مغز آن در قالب مفهوم عام هویدا گردد. ( 1) انفال 8
.164 : 2) آل عمران 3 )
.24 : 3) عبس 80 )
. 4) تفسیر البرهان. ج 4، ص 429 )
ص: 32
تعبیر میشود؛ « تنقیح مناط » و در اصول با عنوان « سبر و تقسیم » مقصود از این شرط همان است که در منطق از آن به عنوان قانون
فقها از تنقیح مناط براي به دست آوردن ملاك قطعی و یقینی حکم شرعی استفاده میکنند به طوري که حکم شرعی- اعم از
تکلیفی و وضعی- نفیا و اثباتا دایر مدار آن باشد؛ آنان محتواي عام منتزّع از دلیل را اعتبار میکنند، نه فقط عنوان محدود و
مخصوص موجود در ظاهر دلیل را، این عمل در فقه معروف و مشهور است و شرایط خاص خود را دارد.
رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ » : اما یک نمونه تطبیقی از آیات قرآن، آیه 17 سوره قصص است؛ آنجا که از زبان موسی علیه السّلام نقل شده است
.«1» « عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ
این آیه مبارکه سخن پیامبر خدا، موسی علیه السّلام است که به شکرانه نعمتهاي فراوان مادي و معنوياي که خداوند به او ارزانی
داشته با لحنی شاکرانه و تعهد آمیز بر زبان جاري ساخته است.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوي آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ » براي توضیح بیشتر باید توجه کرد که خداوند بر اساس صریح آیه مبارکه
به حضرت موسی علیه السّلام از نظر جسمی اندامی قوي و توانا داد و به وي علم و حکمت فراوان آموخت. «2» « نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ
وي روزي در یک ماجراي خاص با یک ضربه مشت که بر دشمن خود زد او را از پاي در آورد، ولی پس از این واقعه دریافت که
صفحه 28 از 345
گویا از نعمت توانایی جسمی خود استفاده نادرست کرده و از او کاري ناشایست سر زده است؛ لذا از درگاه رحمت الهی آمرزش
طلبید و خداوند او را آمرزید. او در اینجا با خداي تعالی عهد بست تا دیگر تواناییهاي خویش را که خداوند به او ارزانی داشته،
در مسیر باطل و فساد فی الارض به کار نیندازد و امکانات مادي و معنویی را که از ناحیه حضرت باري دریافت نموده، در خدمت
.«3» «... رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ » : گناهکاران و اهل معصیت قرار ندهد؛ لذا با لحنی حاکی از تعهد و شکر در مقابل نعمتها میفرماید
پروردگارا! بپاس آن نعمت که به من دادي، » ( توضیحات بالا همه در خصوص معناي ظاهري آیه مبارکه بود، ولی جاي این ( 1
.17 : قصص 28 .« هرگز پشتیبان گناهکاران نخواهم بود
: قصص 28 « چون به نهایت جوانی رسید و قد راست کرد، حکمت و دانش به او دادیم و ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم » (2)
.14
.17 : 3) قصص 28 )
ص: 33
سؤال هست که آیا این موضوع تنها به حضرت موسی علیه السّلام به عنوان یک پیامبر و شخصی صالح مربوط میشود یا حکم
عقلی قطعی است که شامل همه صاحبان قدرت اعم از عالمان، ادیبان، حکیمان، صنعتگران و به طور کلی همه آنان که خداوند به
آنان نعمت علم و حکمت و توانایی سرنوشت ساز ارزانی داشته نیز میشود؟ بیتردید جواب مثبت است؛ زیرا عقل حکم میکند
که این تواناییها بیهوده در اختیار دارندگان آنها قرار نگرفته و باید در جهت سعادت بندگان خدا و عمران و آبادانی زمین به کار
.«1» « هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها » : رود. خداوند در آیهاي دیگر میفرماید
و با کنار گذاشتن خصوصیات و قراین موجود در آیه، ممکن است و « سبر و تقسیم » این مفهوم کلی آیه شریفه، فقط با اجراي قانون
در نتیجه آن، ملاك حکم عام به دست میآید.
آنچه در بالا آمد نمونهاي از آیاتی بود که اگر در قرآن کریم با دقت نظر و تدبر نگریسته شود، از این نمونه فراوان به چشم
به « سبر و تقسیم » با اعمال همین قانون «3» و آیه انفاق «2» میخورد؛ از قبیل فریضه خمس و مالیات که به ترتیب از آیه غنیمت
دست میآید.
دیدگاههایی درباره تأویل
اشاره
برخی گمان بردهاند که تأویل قرآن از دایره مفاهیم ذهنی و تعبیرات لفظی خارج و از سنخ اعیان و اشیاي خارجی است. به گمان
اینان هر آنچه در قرآن اعم از حکمتها و آداب و سنن و احکام آمده است، از آن رو که برگرفته از اعیان خارجی است و سرانجام
بدان منتهی میشود، تأویل قرآن به حساب میآید ولی در تبیین و توضیح آن حقیقت خارجی که تمامی حقایق قرآن اعم از
معارف و احکام به آن باز میگردد و بر آن منطبق میشود، اختلاف نظر دارند.
.61 : ابن تیمیه در رسالهاي که درباره متشابهات و تأویل نگاشته است میگوید: ( 1) هود 11
.41 : 2) انفال 8 )
.195 : 3) بقره 2 )
ص: 34
تأویل در دیدگاه متأخرین عبارت است از: انصراف لفظ از معناي راجح و قوي به معنایی مرجوح و ضعیف به خاطر دلیل و قرینهاي »
صفحه 29 از 345
بنابراین نظر، تأویل احتیاج به دلیل و قرینه دارد، شخص تأویل برنده نیز دو وظیفه بر .« که با آن معناي مرجوح همراه شده است
عهده دارد: 1. بیان امکان حمل لفظ بر معنایی که ادعا کرده است؛ 2. دلیلی که سبب شده تا از معناي ظاهر صرف نظر و لفظ را بر
معناي مورد ادعا حمل نماییم.
دو معنا دارد: 1. تأویل مترادف با تفسیر است و منظور مجاهد- که از «1» اما تأویل از دیدگاه سلف » : ابن تیمیه در ادامه میگوید
همین است؛ یعنی تفسیر قرآن را میدانند؛ 2. مصداق « علماء تأویل قرآن را میدانند » : ائمه و پیشگامان تفسیر است- از جمله
خارجی کلام، که اگر کلام جملهاي انشائی باشد، تأویلش خود عمل مطلوب است و اگر جمله خبریه باشد، تأویلش عبارت است از
نفس وجود خارجی مخبر به.- وي میافزاید:- بین این معناي تأویل (تأویل به معناي مصداق خارجی) با دو معناي قبل (تأویل در
عرف متأخرین و معناي اوّل تأویل در عرف سلف) تفاوت آشکاري دیده میشود؛ چون دو معناي اول از مقوله لفظ و از قبیل علم و
کلام است؛ مانند تفسیر و شرح و توضیح، و تأویل وجود خارجی ندارد بلکه عملی قلبی است که وجود ذهنی و لفظی و کتبی دارد،
اما تأویل به معناي اخیر (معناي دوم تأویل در عرف سلف) نفس وجود خارجی اشیاء است اعم از اینکه در گذشته اتفاق افتاده و
تأویل این جمله، خود طلوع ،« خورشید طلوع کرد » : تحقق خارجی یافته باشد یا در آینده بخواهد تحقق یابد. بنابراین وقتی گفته شود
خورشید است.
.«2» «( - آنگاه میگوید:- تأویل در عرف و زبان قرآن به معناي اخیر است (معناي دوم در عرف سلف
راسخان در علم، تأویل آیات متشابه را » : ابن تیمیه باز در تفسیر سوره اخلاص در بیانی مفصل درباره تأویل آیات متشابه میگوید
( میدانند و اینکه جبرئیل و حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اصحاب وي و تابعان و پیشوایان و علماي مسلمانان از تأویل ( 1
گذشتگان.
10 از مجموعه دوم رسائل ابن تیمیّه. - 2) رساله اکلیل، صفحات 18 و 17 )
ص: 35
متشابهات بهرهاي نداشته باشند و هم چنان که علم به ساعت قیامت مختص خداوند است، آگاهی از تأویل آیات متشابه هم در
انحصار خداوند باشد، امري بسیار دور از واقع است، هر کس مدعی شود که اینان (جبرئیل و پیامبر و ...) از تأویل متشابهات بهرهاي
ندارند؛ مانند کسی که عبارتی را میخواند بی آنکه معنایش را دریابد، آیات متشابه را میخوانند، ولی معنایش را در نمییابند، به
خطا رفته و به مسلمانان نسبت دروغ داده است؛ این پنداري واهی است که با احادیث متواتر رسیده از آنان (پیامبر و ...) تناقض
دارد، آنان معناي آیات متشابه را همانند آیات محکم میدانند.- وي بعد از این مطلب میگوید:- اگر گفته شود این ادعا، با فرقی
که شما بین تأویل به معناي تفسیر با تأویل کتاب خدا (قرآن) گذاشتید تنافی دارد، در پاسخ میگوییم: تناقضی در کار نیست؛ زیرا
دانستن تفسیر لفظ و معنا و مقصود آن در ذهن، امري است غیر از شناختن وجود خارجی اشیاء که به وسیله آن الفاظ، اراده شده
است؛ زیرا هر شیء داراي چهار مرتبه از وجود است: 1. وجود خارجی؛ 2. وجود ذهنی؛ 3. وجود لفظی (لسانی)؛ 4. وجود بیانی
(کتبی). بنابراین هر کلامی عبارت است از لفظ یا مجموعهاي از الفاظ که داراي معنایی در ذهن است (وجود ذهنی) و ما آن لفظ
را (وجود لفظی) با خط (وجود کتبی) بر صفحه کاغذ مینگاریم.
حال اگر متکلم معناي کلامی را دانست و آن را در ذهن تصور کرد و سپس آن معناي تصور شده را به زبان آورد، این، با وجود
خارجی شیء تفاوت دارد و چنین نیست که هر کس معناي اول (وجود ذهنی) یک شیء را شناخت ناگزیر به وجود خارجی آن
هم علم پیدا کند.
براي روشن شدن مطلب به مثال زیر دقت کنید: اهل کتاب، آنچه در کتابهایشان در ارتباط با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و
صفات و اخبار آن حضرت آمده، به خوبی میدانستند، ولی این دانستن، شناخت معناي کلام (وجود ذهنی) و تفسیر آن است، اما
صفحه 30 از 345
تأویل آن اخبار، خود وجود خارجی پیامبر است که مبعوث شده، وقتی نسبت به وجود خارجی پیامبر علم پیدا کردند و ایمان
آوردند، همین، تأویل آن اخبار و توصیفات موجود در کتابهایشان است.
مثال دیگر: انسان ممکن است بدون اینکه دیده باشد، معناي حج، مشاعر،
ص: 36
بیت، مساجد، منی، عرفه، مشعر و ... را بفهمد (با شنیدن توصیفات آنها، آنها را تصور کند و وجود ذهنی به آنها ببخشد)، ولی این
مکانها را نمیشناسد (وجود خارجی آن را) تا اینکه به سفر حجّ مشرّف میشود و این اماکن را میبیند، و در مییابد که کعبهاي
بدان اشاره شده است (این مشاهده وجود «1» « وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ » را مشاهده میکند همان است که در آیه مبارکه
خارجی، تأویل آیه است) و عرفات و مشاعر و ... بر همین قیاس است.
مثال سوم: انسان خوابی میبیند؛ معبّر خواب را براي او تعبیر میکند، او هم مطلب را میفهمد یعنی در ذهن تصور میکند (به آن
وجود ذهنی میبخشد) تحقق یافتن محتواي آن در عالم خارج، تأویل خواب است، نه تصور ذهنی آن و به زبان آوردن آن؛ لذا
یعنی تحقق خارجی «2» « هذا تَأْوِیلُ رُءْیايَ مِنْ قَبْلُ » : حضرت یوسف صدیق علیه السّلام- پس از تحقق خارجی خوابش- میفرماید
به آن دو نفر فرستاده از تعبیر خواب خبر «3» « لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما » : خواب من، و باز میفرماید
داد قبل از آنکه تعبیر در خارج تحقق پیدا کند. نتیجه این کلام طولانی این است که: ما تأویل مفاهیم آیات قرآن از قبیل وعد و
چه وقت اتفاق خواهد افتاد «4» « هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ » وعید را میفهمیم، اگر چه ندانیم که این تأویل در آیه مبارکه
.«5» « و تحقق خارجی خواهد یافت
این نظریه ابن تیمیه درباره تأویل قرآن، بینهایت مورد توجه محمد رشید رضا- مؤسس مجله مصري المنار- قرار گرفته و آن را
تأویل به معناي مآل و مرجع شیء است، » : بسیار ستوده است. وي ابتدا سخنی از استادش شیخ محمد عبده درباره تأویل ذکر میکند
.97 : آنگاه ( 1) آل عمران 3 .«6» « یعنی آن چیزي که در عالم خارج، سخن بر آن منطبق میشود
.100 : 2) یوسف 12 )
.37 : 3) یوسف 12 )
.52 : اعراف 7 .« جز انجام وعده الهی انتظاري نمیبرند، روزي که وقت انجام آن بیاید » (4)
195 به نقل از همان رساله. - 5) ر. ك: رساله ابن تیمیه در تفسیر سوره اخلاص ص 103 و 102 . تفسیر المنار، ج 3، ص 196 )
6) استاد محمد عبده بر این عقیده است که امور مربوط به آخرت که در قرآن به آنها اشاره شده، از جمله متشابهات قرآن و )
ضروریات دین است؛ زیرا اعتقاد به قیامت و منازل و احوال آن، از جمله ارکان دین است که
ص: 37
در کتابهاي تفسیر رایج و متداول، نکتهاي که در مورد این مسأله (تأویل) کارگشا باشد، وجود ندارد و ما چکیده » : میگوید
مطالب آنان را در صفحات قبل کتابمان آوردیم که بهترین آنها فرمایش استاد عبده بود. پس از نقل مطالب آنان مناسب دیدم در
نهایت به سخنی از احمد بن تیمیه باز گردم و آن را بار دیگر با دقت و امعان نظر مطالعه نمایم که پس از این مطالعه دقیق دریافتم
که کلام وي در این مورد بیبدیل و در اوج قله تحقیق است، چون در این بیان خودش اثبات میکند که در قرآن آیهاي نیست که
معنایش قابل فهم نباشد و آیات متشابه هم حالت نسبی دارد و نسبت به افراد فرق میکند؛ انسانهاي با بضاعت علمی کم ممکن
است درباره این آیات دچار اشتباه شوند، ولی راسخان در علم معناي آن را به خوبی میفهمند و دچار اشکال نمیشوند، آنچه
علمش مخصوص خداوند است، مرجع و مآل آیات در عالم واقع و خارج است که البته مصداق آنها را کسی جز خداوند نمیداند؛
از قبیل کیفیت صفات خداوند متعال و چگونگی عالم غیب، یا چگونگی قدرت خداوند و تعلق آن به ایجاد و اعدام اشیاء، کیفیت
صفحه 31 از 345
استواري خداوند بر عرش ... یا کیفیت عذاب دوزخیان و نعمت بهشتیان و ...؛ اینها اموري است که انسانها نمیدانند. خداوند در
.«1» « فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ » : این مورد میفرماید
بنابراین آتش آخرت همچون آتش دنیا نیست، بلکه چیز دیگري است؛ میوههاي بهشتی، شیر و عسل اخروي از سنخ دنیایی آنچه
براي ما شناخته شده نیست؛ چیزي وراي اینها و متناسب با آن نشئه از حیات است.- وي در ادامه میگوید:- ما این مورد را با
آنگاه تمام مطالب ابن تیمیه .« تفصیلی که متناسب باشد با استعانت از گفتار این عالم بزرگ و نقل بعضی کلمات وي، بیان میکنیم
را با طول و تفصیل باید به آنها ایمان داشت، گرچه حقیقت آنها تا زمان مشاهده آخرت قابل درك نیست و تأویل آن آیات همان
یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ، یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا » : مشاهده آنها در روز قیامت است، همان طور که خداوند وعده داده
بِالْحَقِّ؛ روزي وقت انجام وعده الهی بیاید، کسانی که قبلا آن را فراموش کرده بودند گویند:
. 53 . ر. ك: تفسیر المنار، ج 3، ص 167 : اعراف 7 .« رسولان پروردگارمان به حق و راستی آمده بودند
.« هیچ کس نمیداند به پاداش آنچه انجام میدادهاند، بر ایشان چه چیزهایی به عنوان روشنایی چشم، پنهان داشته شده است » (1)
.17 : سجده 32
ص: 38
«1» . بیان میکند
سخن ابن تیمیه که مورد تمجید و تأیید رشید رضا هم واقع شد چیزي بیشتر از بیان مفهوم لغوي ماده تأویل؛ یعنی مآل و مرجع شیء
نیست. اما اینکه اعیان خارجیه را مصداق تأویل آیات دانستند، احتمالا از باب اشتباه مصداق به جاي مفهوم است؛ زیرا وجود عینی
اشیاء، عین تشخّص آنهاست که از آن به مصداق خارجی نیز تعبیر میشود و تا کنون در استعمال رایج و معمول کسی دیده نشده
است که لفظ تأویل را بر مصداق خارجی شیء اطلاق کند و احتمالا این استعمال، نو آورد خاص این دو نفر (ابن تیمیه و رشید
رضا) است، که در این صورت ما بر سر اصطلاح نزاعی نداریم.
به هر حال به نظر میرسد این دو در این باب حرف تازهاي ندارند؛ زیرا مسأله وجودهاي چهارگانه اشیاء (ذهنی، لفظی، کتبی و
عینی) گفتهاي است که از دیر زمان در علم منطق مطرح بوده و چیزي نیست که آنها نوآوري کرده باشند، آنچه تازه است و تا به
حال سابقه نداشته، اطلاق اسم تأویل بر شیء خارجی است به اعتبار اینکه مصداق وجودهاي سه گانه (لفظی، ذهنی و کتبی) انتزاع
شده از آن عین خارجی است، که البته این یک اصطلاح جدید و ناشناخته است.
استاد علامه طباطبایی درباره تأویل تحقیقی لطیف دارد؛ تأویل را چیزي جدا از مفهوم میداند و اساسا آن را از سنخ الفاظ و معانی
و تعابیر نمیداند؛ او معتقد است تأویل، حقایق و واقعیتهایی است که جایگاه آنها خارج از ذهن و عبارات است؛ به عبارت دیگر،
واقعیتهایی وراي اذهان و عبارات است.
علامه رحمه اللّه کلام ابن تیمیه را نقل و آن را از یک جهت تصحیح و از جهت دیگر تخطئه کرده است. کلام وي را از این جهت
که تأویل را شامل تمامی آیات قرآن اعم از محکم و متشابه میداند و هم از این جهت که آن را حقیقتی وراي مفاهیم و عبارات
عین » : میشمارد، میپذیرد، ولی از آن جهت که تأویل را فقط عین خارجی محض میداند کلام وي را قبول ندارد و میفرماید
خارجی، مصداق است نه تأویل؛ تأویل، حقایقی جاري در بستر زمان، و مصالح واقعی و اهداف و مقاصد معینی ( 1) تفسیر المنار، ج
.172 - 3، ص 196
ص: 39
است که از رهگذر تکالیف و احکام و حکمتها و پندها و آداب و رسوم مطرح شده در قرآن و حتی داستانها و اخبار گذشتگان
که در قرآن به آن اشاره رفته، قابل تحقق است.- علامه با وجود اینکه نظر ابن تیمیه را مورد مناقشه قرار میدهد، میفرماید:- اگر
صفحه 32 از 345
چه در پارهاي از مطالبی که مطرح کرده درست گفته، در پارهاي دیگر بیراهه رفته است. وي در آنجا که میگوید: تأویل اختصاص
به آیات متشابه ندارد بلکه همه آیات قرآن را شامل میشود، و هم آنجا که گفته است: تأویل از سنخ مدلول لفظی نیست بلکه
امري خارجی است که کلام بدان وابسته و بر محور آن استوار است، درست گفته، اما اینکه هر امر خارجی مرتبط با مضمون کلام-
.«1» « حتی اخبار مربوط به حوادث گذشته و آینده- را از اقسام تأویل کلام میداند، سخنی نادرست است
حق سخن در تأویل آیات قرآن، آن است که تأویل حقیقتی خارجی است که بیانات قرآن اعم از احکام و » : سپس علامه میافزاید
مواعظ و حکمتها بدان مستند است. تأویل نسبت به تمامی آیات قرآن- چه محکم و چه متشابه- جاري است و نوعی مفهوم
نیست که با الفاظ فهمانده شود، بلکه اموري خارجی است فراتر از آنکه در حیطه الفاظ در آید، و خداي سبحان تنها جهت تقریب
است که فراخور فهم شنونده « امثال » به ذهن ما، آن امور متعالیه را در قالب الفاظ قرار داده و مقید به آن نموده است. این همانند
ذکر میشود تا به واسطه آن به مقصود کلام نزدیکتر شود و مطلب برایش آشکار گردد؛ از قبیل آیات مبارکه اول سوره زخرف:
.«2» « وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ »
- علامه در توضیح آیه میفرماید:- بر پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله کتابی مبین به شیوه گفتاري و با زبان عربی عرضه
شد، و علت اینکه در قالب زبانی، آن هم عربی عرضه شده، آن است که مردم آن را درك کنند، و گرنه قرآن نزد خداوند- در
لوح محفوظ- بلند مرتبه و بسی فراتر از دسترس فکر بشري است بیآنکه به فصلها و بخشهاي گوناگون تقسیم گردد. بنابراین
در آیه مبارکه پیش عبارت است از اساس و منشأ قرآن که جایگاهی خاص در لوح محفوظ دارد، و بعدها لباس تنزیل « کتاب مبین »
. بر قامت ( 1) المیزان، ج 3، ص 48
. 2. ر. ك: المیزان، ج 3، ص 49 -4 : 2) زخرف 43 )
ص: 40
تعبیر شده است. بنابراین کتاب مبین- که اصل و روح « لوح محفوظ » و « أمّ الکتاب » آن پوشانده شده، و این همان است که از آن به
در حکم لباس براي آن « بین الدّفتین » قرآن است- خالی از تفصیل بوده و چیزي غیر از این کتاب منزل است و این کتاب منزل
که ما آن را حقیقت کتاب مینامیم- همانند لباسی بر تن -« کتاب مبین » نسبت به « تنزیل » کتاب مبین به شمار میرود. قرآن در مرتبه
.«1» « و به منزله تجسّم یک شیء نسبت به حقیقت آن و یا به منزله آوردن مثال براي روشن شدن مقصود از کلام است
بنابراین، تأویل واقعیت خارجیاي که موجب تشریع حکمی از احکام الهی یا بیان معرفتی از معارف الهی یا » : آنگاه ادامه میدهد
پیدا شدن حادثهاي که مضمون یکی از قصههاي قرآن است، گر چه چیزي نیست که خود امر و نهی یا بیان یا واقعه مورد نظر باشد،
در هر حال (حکم یا بیان یا حادثه) چون از آن واقعیت خارجی نشأت گرفته و به مدد آن نمود یافته، به منزله اثري است که به
.«2» « صورت اشاره از آن حکایت دارد
تأویل در لسان قرآن عبارت از حقیقتی است که در بطن شیء » : در پایان، نظر خویش را در مورد تأویل خلاصه کرده، میفرماید
وجود دارد و مآل آن شیء بوده که بر آن متکی است؛ لذا تأویل رؤیا عبارت است از تعبیر آن، و تأویل حکم عبارت است از
«... ملاك آن، و تأویل فعل عبارت است از مصلحت و غرض نهائی آن، و تأویل واقعه عبارت است از علت واقعی آن و همین طور
.«3»
ولی با درنگی کنجکاوانه در کلام علامه، در همراهی و موافقت با وي دچار تردید میشویم. اگر او به خلاصهگیري پایانی
کلامش- که ملاکات احکام و مصالح مقاصد در نظر گرفته شده در تکالیف را تأویل دانسته؛ یعنی اصل و مرجع اساسی تمام آیات
قرآن گرفته- اکتفا کرده بود، امکان همراهی با ایشان وجود داشت، اما به آن اکتفا نکرده و بلکه تأویل تمامی آیات قرآن را امري
، بسیط با قوامی محکم فرض نموده که در آن از هر گونه جزء بنديها و فصل بنديهاي موجود در قرآن متداول ( 1) المیزان، ج 2
صفحه 33 از 345
.14 - ص 16
. 2) همان، ج 3، ص 53 )
. 3) همان، ج 13 ، ص 376 )
ص: 41
هیچ اثري نیست و خالی از آیات و سورهها است و وجودي واحد و بسیط محض است که در جایگاه رفیع و لوح محفوظ جاي دارد
که تنها براي پیراستگان وارسته، شرف دستیابی به آن میسر است. علامه براي قرآن دو وجود قائل است:
1. وجودي ظاهري که در قالب الفاظ و عبارات شکل گرفته و داراي مفاهیم مخصوص خود است. این همان قرآن است که قرائت
میشود و مورد تلاوت و تدبر قرار میگیرد و مردم- از صدر اسلام تا کنون- با آن مأنوس هستند.
2. وجودي باطنی و حقیقی که اصل این قرآن موجود است و از دسترس عقول و افکار بشري به دور است و اوهام را بدان راهی
نیست، که مآل تأویل قرآن به همین وجود حقیقی و عالی است.
ایشان در مقام بیان این نکته که قرآن در شب قدر یک جا نازل گشته و این قرآن در دست مردم نیست- زیرا این قرآن بدون شک
آنچه از تدبر در آیات قرآن به دست میآید نکتهاي دیگر است؛ زیرا از آیاتی که » : به طور تدریجی نازل شده است- میفرماید
تعبیر شده که دلالت بر دفعی بودن نزول قرآن دارد نه « انزال » دلالت بر نزول قرآن در ماه مبارك رمضان یا شب قدر دارند به لفظ
که دال بر نزول تدریجی است. دفعی بودن نزول هم یا در مورد مجموع قرآن است یا پارهاي از آن، یا به لحاظ اینکه « تنزیل » واژه
قرآن داراي واقیعت دیگري است که به واسطه آن میتوانیم آن را درك کنیم قرآن امر واحدي است و یک جا نازل شده که آن
حقیقت وراي آن چیزي است که با فهم عادي خود درك میکنیم (با فهم عادي خود احکامی از قبیل تفرق، تفصیل، انبساط،
کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ » تدریج و امثال آن درباره قرآن صادر میکنیم) که این مطلب به خوبی از آیه کریمه
قابل فهم است؛ زیرا احکام در مقابل تفصیل است. تفصیل به معناي فصل فصل و پاره پاره قرار دادن است؛ در نتیجه «1» « خَبِیرٍ
احکام قرآن بدین معنا است که در آن تجزیه و تفصیل نبوده و برخی از آن از برخی دیگر مجزّا نگشته است؛ زیرا بازگشت آن به
و وجود فاصله زمانی است، بیانگر « تراخی » که دالّ بر « ثمّ » معنایی واحد است که داراي اجزاء و فصول نیست و آیه با وجود کلمه
.1 : این نکته است که تفصیل موجود در ( 1) هود 11
ص: 42
قرآن بعدا عارض شده و گر نه در ابتدا محکم- بدون اجزاء و فصول- بوده است.
این آیه به «1» « حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » : آیات اول سوره زخرف این مطلب را روشنتر میسازد
روشنی میفهماند که کتابی مبین بر پیامبر عرضه گردیده که رخت عربی بر قامت آن پوشانده شده است و سرّ اینکه قرآن در قالب
زبان عربی عرضه شده این است که مردم آن را بفهمند و گرنه قرآن در نزد خداوند- در لوح محفوظ- بلند مرتبه و بسی فراتر از
در آیه، که سرچشمه و روح « کتاب مبین » دسترس افکار بشري است. حکیم است، (فصول و بخشهاي مختلف ندارد)؛ از این رو
قرآن است، خالی از تفصیل بوده و چیزي برتر از این کتاب منزل است و این کتاب منزل (بین الدفّتین) در حکم لباسی براي آن
.«2» « محسوب میگردد
حق آن است که تأویل » : وي سپس تکمیل بحث را به سخن آینده خود درباره آیات متشابه موکول میکند و در آنجا میفرماید
آیات قرآن عبارت است از آن حقیقت خارجی که بیانات قرآن بدان مستند است؛ تأویل نسبت به تمامی آیات قرآن- محکم و
متشابه- جاري است و از زمره مفاهیم نیست؛ اموري است خارجی، بسی فراتر از آنکه در حیطه الفاظ در آید و خداوند تنها جهت
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ » . تقریب به اذهان آن امور متعالی را در قالب الفاظ قرار داده است
صفحه 34 از 345
.«4» « در قرآن، بارها تصریحا یا تلویحا به این معنا اشاره شده است «3» « حَکِیمٌ
اکنون جاي این پرسش است: چه چیزي موجب گردیده که براي قرآن دو وجود فرض کنیم: وجودي آسمانی نزد خداي تعالی در
و وجودي زمینی در قالب الفاظ و عبارات که به تدریج براي هدایت ،« لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » لوح محفوظ، عاري از جزء و فصل که
مردم نازل گشته و رخت عربیّت بر قامت خود افکنده تا قابل فهم گردد؟! ممکن است این نظریه ناشی از توجه به برخی آیات باشد
.4 : از قبیل ( 1) زخرف 34
.14 - 2) المیزان، ج 2، ص 16 )
.3 -4 : 3) زخرف 43 )
. 4) المیزان، ج 3، ص 49 )
ص: 43
حم، وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀٍ مُبارَکَۀٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ، فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ » یا «1» « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ »
إن القرآن نزل جملۀ واحدة فی لیلۀ » : و یا روایاتی که فریقین آن را نقل کردهاند «3» « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ » یا «2» « أَمْراً مِنْ عِنْدِنا
لذا علامه بزرگوار براي قرآن، دو وجود و دو نزول قائل شده؛ یک وجود همان وجود ؛«4» « القدر، ثمّ نزل تدریجا طول عشرین عاما
بسیط است که یکباره نازل شده؛ همان که به منزله روح است براي این قرآن موجود که به تدریج نازل گردیده است. وي با این
نیز قرین ساخته است، لکن « انزال و تنزیل » سخن، بین ظواهر آیات و دلالت روایات جمع کرده و آن را با فرق نهادن بین دو واژه
فرمایش علامه با برخی شواهد دیگر سازگار نیست، چون اولا: شرافت ماه رمضان به خاطر نزول همین قرآن شناخته شده موجود در
نزد مخاطبان آیه است، نه به خاطر امر دیگري که اصلا آن را نمیشناسند.
گردیده، و «5» « هُديً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ » ثانیا: قرآنی که در ماه مبارك (رمضان) نازل گشت، موصوف به صفت
مسلم است که هدایت و روشنگري تنها به وسیله همین کتابی که نزد مسلمانان متداول بوده صورت میپذیرد نه به واسطه کتاب
مکنون و محفوظ نزد خداوند که مرتبهاش بس رفیع و فراتر از دسترس مردم است.
ثالثا: آنچه را اهل انحراف ممکن است براي فتنه و فساد مستمسک خود قرار دهند، تفسیر ناصحیح و وارونه آیات است نه فرض
براي تمامی آیات- اعم از محکم و متشابه- تأویلی » : وجودي دیگر براي قرآن که در اعلی علّیّین جاي دارد. بنابراین فرموده علامه
براي ما « وجود دارد که از قبیل مفاهیم نیست، بلکه از جمله امور عینیه (خارجیه) است و فراتر از آن است که در حیطه الفاظ درآید
روشن نیست.
ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده » ( ادعایی است که براي ( 1 « انزال و تنزیل » گذشته از قراین ذکر شده، فرق بین
.185 : بقره 2 .« است
حا- میم، سوگند به کتاب مبین، که ما قرآن را در شبی پر برکت فرود آوردیم، ما هشدار دهندهایم، در آن شب هر کار » (2)
.5 -1 : دخان 44 .« استواري امتیاز مییابد
.1 : قدر 97 .« ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم » (3)
. 4) بحار الانوار، ج 94 ، ص 14 ، حدیث 23 )
.185 : 5) بقره 2 )
ص: 44
اینکه لفظ انزال را به کار برده » : نخستین بار از سوي راغب اصفهانی- بیآنکه شاهدي بر آن باشد- مطرح شده است، وي میگوید
نه تنزیل، از این جهت است که قرآن کریم- بر حسب روایات- ابتدا به صورت دفعی و یک جا به آسمان دنیا نزول یافته و سپس به
صفحه 35 از 345
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا » : پوشیده است.- در ادامه میگوید:- لفظ انزال اعم از تنزیل است و به این دلیل که فرمود « تنزیل » طور تدریجی رخت
تا این نکته را بیان دارد که اگر قرآن را یک بار بر کوه نازل میکردیم، همان گونه که ،« لو نزّلنا » و نفرمود «1» «... الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ
.« بارها بر تو نازل کردیم، تاب تحمل نداشت و از خشیت الهی از هم میپاشید
ولی موارد زیر جملگی ادعاي راغب اصفهانی را نقض میکند:
« وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ مِنْ رَبِّهِ » .2 ؛«2» « لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَۀً واحِ دَةً » : 1. آیه مبارکهاي که از زبان عرب بیان شده است
لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ » .5 ؛«5» « وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ » .4 ؛«4» « وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ » .3 ؛«3»
از آن تعبیر شده است، خصوصا در سه « تنزیل » در همه این آیات فقط یک نزول وجود دارد در حالی که به لفظ ؛«6» « مَلَکاً رَسُولًا
آیه نخست که حکایت گفتار عرب است.
انزال و » در این آیه، در خصوص یک مورد، هر دو تعبیر .«7» « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » .6
به کار رفته است. « تنزیل
اگر قرآن را بر کوهی نازل میکردیم، آن » ( به کار برده ( 1 « انزال » از طرفی دیگر در قرآن کریم در خصوص موارد تدریجی، لفظ
.21 : حشر 59 .« را از ترس الهی، ترسنده و پاره پاره میدیدي
.32 : فرقان 25 .«؟ و کافران گویند: چرا قرآن یکباره بر او فرو فرستاده نمیشود » (2)
.37 : انعام 6 .« و گویند: چرا معجزهاي از جانب پروردگارش بر او نازل نشده » (3)
.20 : محمد 47 .« کسانی که ایمان دارند گویند: چرا سورهاي فرستاده نشد » (4)
.7 : انعام 6 .« و اگر ما نوشتهاي در کاغذي بر تو نازل کنیم و آن را با دستهاي خود لمس کنند » (5)
.95 : اسراء 17 .« بر آنان از آسمان فرشتهاي به پیامبري فرو میفرستادیم » (6)
.« و قرآن را بر تو نازل کردیم تا براي مردم آنچه را که بر ایشان نازل شده است بیان داري، باشد که بیندیشند » (7)
.44 : نحل 16
ص: 45
شده که موارد زیر در این زمینه قابل توجه است:
.«1» « وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ » .1
وجه استدلال به این آیه این است که کتاب مشتمل بر محکم و متشابه .«2» « هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ » .2
همان است که به صورت تدریجی نازل شده است.
زیرا کتابی که فصل فصل است همین قرآنی است که به ؛«3» « أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا » .3
صورت تدریجی در طول زمان نازل گردیده است.
بنابر اختلاف -« بیت العزة » یا « بیت المعمور » سؤال دیگر اینکه چه فایدهاي بر نزول یکباره قرآن به آسمان دنیا یا آسمان چهارم در
موجود در تعبیر روایات- و سپس نزول تدریجی آن در طی دوران رسالت مترتب است؟ آیا قرآن با وجود بسیط خود- در آن
جایگاه رفیع- فایدهاي براي اهل آسمانها و ملکوتیان یا انسانهاي روي زمین دارد؟
فخر رازي این سؤال را چنین پاسخ میدهد که فایده وجود قرآن در آن مکان رفیع- پایینتر از عرش و نزدیک به زمین- این است
«4» . که جبرئیل به هنگام نیاز، آسانتر بدان دسترسی داشته باشد
برخی از اساتید معاصر در مقام جواب گفتهاند که رابطه بین آن قرآن محفوظ در نزد خداي تعالی با قرآن موجود در میان مردم
رابطه علیت است؛ از این رو آنچه را این قرآن اعم از پندها و آداب و سنن و معارف و احکام در بر دارد جملگی نشأت گرفته از
صفحه 36 از 345
آن قرآن بسیط و عالی مقام است؛ لذا این قرآن پرتوي از آن نور درخشنده و رشحهاي از آن منبع رفیع است که افاضه میگردد.
«5»
و از آسمان، آبی فرو آورد و به واسطه آن » ( ولی به نظر میرسد تمامی این سخنان تکلفات و گفتارهایی بیدلیل است که ( 1
.22 : بقره 2 .« میوهها پدید آورد
.7 : آل عمران 3 .« اوست خدایی که این کتاب را بر تو نازل کرده است و آن را آیههایی است محکم » (2)
: انعام 6 .« آیا به غیر خداوند داوري برگزینیم؟ در حالی که اوست که این کتاب را بر شما مفصلا [فصل فصل فرو فرستاده است » (3)
.114
. 4) التفسیر الکبیر، ج 5، ص 85 )
. 5) عمید زنجانی، مبانی و روشهاي تفسیر قرآن، ص 87 )
ص: 46
نیازي به بسط قلم درباره آن احساس نمیشود.
بدان تمسک شده، مطلبی را غیر از آنچه -« لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » آیاتی که براي اثبات وجودي دیگر براي قرآن نزد خداوند- که
آنان قصد کردهاند میرساند.
کنایه از « امّ الکتاب » تعبیر میشود. همچنین تعبیر به « لوح محفوظ » مقصود از کتاب مکنون، همان علم غیب الهی است که از آن به
علم ذاتی ازلی خداوند به تمامی موجودات، براي همیشه است.
هر امري را که » : علامه طباطبایی در این خصوص، در تفسیر سوره رعد حدیثی نقل کرده که امام صادق علیه السّلام میفرماید
خداوند اراده میکند- قبل از ایجاد آن- در علمش موجود است. هیچ چیزي وجود پیدا نمیکند جز اینکه قبل از آن در علم الهی
.«1» «... موجود بوده است
بیان فرموده است. «2» « یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ » وي این مطلب را در تفسیر آیه مبارکه
این است که خداوند در علم ازلی و قطعی خویش مقدّر «3» « وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ » بنابراین، معناي آیه مبارکه
داشته که قرآن- در مسیر جاودانهاش- در جایگاهی والا و مستقر قرار گرفته باشد؛ جایگاهی که دست بیخردان از رسیدن بدان
بَلْ هُوَ » همچنین آیه مبارکه «4» . کوتاه است؛ پایههاي آن استوار و همواره در بستر زمان بیهیچ دشواري در حرکت و پویایی است
«6» . یعنی مجد و عظمت قرآن پیوسته در علم ازلی الهی مقدر شده است «5» « قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ
. مرحوم طبرسی و دیگران در تفسیر آیه مبارکه ( 1) المیزان، ج 11 ، ص 420
: رعد 13 .« خداوند هر چه را که میخواهد محو میکند و [هر چه را که میخواهد] ثابت میکند، و اصل کتابها نزد اوست » (2)
.39
.4 : زخرف 43 .« آن [قرآن در لوح محفوظ نزد ما بلند مرتبه و حکیم است » (3)
. 4) مجمع البیان، ج 9، ص 39 . تفسیر التبیان، ج 9، ص 179 . تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 10 ، ص 74 . التفسیر الکبیر، ج 27 ، ص 194 )
.21 -22 : بروج 85 .« بلکه این قرآنی ارجمند است که در لوحی محفوظ [ثبت است » (5)
. 6) شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 29 . التفسیر الکبیر، ج 23 ، ص 66 و ج 28 ، ص 152 )
ص: 47
گفتهاند که این آیه بر مقام والاي قرآن نزد خداوند دلالت میکند و «1» « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ »
در علم الهی مقرر شده که قرآن از دسترسی دشمنان در امان باشد.
صفحه 37 از 345
یعنی قرآن چه از ناحیه خاستگاه و چه از ناحیه ذات و چه از ناحیه جهتگیريها داراي ؛« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ » : سید قطب میگوید
آمده است. « لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » یعنی مصون و محفوظ است که تفسیر آن در آیه بعد، یعنی ؛« فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ » . کرامت است
چون مشرکان ادعا کرده بودند که شیطان این قرآن را نازل کرده و آیه- در واقع- ابطال این پندار واهی است؛ زیرا شیطان به این
کتاب که در علم و حراست خداوند محفوظ است هرگز دسترسی ندارد و تنها ملائکه پاك و مطهرند که مفتخر به شرف نزول
یعنی تنزیلی از جانب خداوند عالمیان است [نه از ناحیه ؛« تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ » : قرآن گردیدند؛ لذا بعد از این آیه میفرماید
.«2» « شیطان
آیا علم به تأویل تنها از آن خداست؟
و نیز «3» « وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا » و شروع از « وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ » در آیه « إلّا اللّه » درباره وقف بر
در اثر وجود پارهاي روایات که تنها خداوند از تأویل آگاهی دارد و راسخان در علم هم تأویل را نمیدانند و آن را به علم خداي
سبحان واگذار میکنند، پرسش فوق مطرح شده است.
پس اي » : در نهج البلاغه است؛ امیر مؤمنان میفرماید « اشباح » از جمله روایاتی که به این مطلب اشاره میکند، بخشی از خطبه
پرسنده، بیندیش! و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو مینماید بپذیر و نور هدایت قرآن را چراغ راه خود گیر و از آنچه شیطان
تو را به دانستن آن وا میدارد، و کتاب خدا آن را بر تو واجب نمیشمارد و در سنت رسول و ائمه هدي نشانی ندارد، دست بدار و
این قرآنی ارجمند است، در » ( علم آن را به خدا واگذار- که دستور دین چنین است و نهایت حقّ خدا بر تو این است؛ و بدان! ( 1
.77 -79 : واقعه 56 .« نوشتههاي پنهان [لوح محفوظ] که جز پاکان بدان نرسند
. 706 . مجمع البیان، ج 9، ص 226 - 2) فی ظلال القرآن، ج 7، ص 707 )
.7 : 3) آل عمران 3 )
ص: 48
کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی، بینیازشان کرده که نااندیشیده پا در میان گذارند، و فهم آنچه را در پس
پردههاي غیب نهان است آسان انگارند.
لاجرم به نادانی خود در فهم آن معناهاي پوشیده اقرار آرند، و خدا این اعتراف آنان را به ناتوانی در رسیدن بدانچه نمیدانند
ستوده است، و ژرف ننگریستن آنان را در فهم آنچه بدان تکلیف ندارند، راسخ بودن در علم فرموده است. پس بدین بس کن! و
.«1» « بزرگی خداي سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشی
این خطبه از برجستهترین خطبههاي امیر مؤمنان علیه السّلام و داراي بهترین سند است و خدشهاي در صحت اسناد آن وجود ندارد.
آنچه مورد بحث است، محتواي خطبه است.
اتفاق نظر دارند که مراد امام علیه السّلام از این کلام، صفات خداوند است، که صفات حق توفیقی هستند «2» شارحان نهج البلاغه
و باید آنها را تعبّدا پذیرفت و کسی در پی شناخت کنه آن نباشد. زیرا راهی براي شناخت حقیقت صفات او همچون حقیقت ذات
و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو مینماید بپذیر، و از آنچه شیطان تو را بدانستن آن وا میدارد و » : او نیست. حضرت فرمود
.« کتاب خدا آن را بر تو واجب نمیشمارد، دست بدار
زیرا وظیفه ما آن است که خدا را چنان وصف کنیم که خودش در قرآن وصف کرده است: سمیع، بصیر، حکیم، علیم، حیّ، قیّوم و
... و خود را به زحمت بیهوده در جهت فهم حقایق این صفات نیندازیم؛ زیرا سدها و حجابهاي چندي بر سر راه فهم این صفات
نهاده شده و راهی براي رسیدن به آنها نیست. بنابراین باید در مقابل آن توقف کرده، سر تسلیم فرود آورد.
صفحه 38 از 345
کلام حضرت در اینجا، با آیات متشابه- که براي راسخان در علم، جهل بدان شایسته نیست- برخوردي ندارد؛ زیرا آراستگی آنان
. به زیور دانش، امکان معرفت ( 1) نهج البلاغه، خطبه 91 ، ترجمه دکتر شهیدي، ص 74 و 75 . بحار الانوار، ج 4، ص 277
. 2) ر. ك: منهاج البراعه راوندي، ج 1، ص 382 . شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 404 . شرح ابن میثم بحرانی، ج 2، ص 330 )
. منهاج البراعه میرزا هاشم خویی، ج 6، ص 310
ص: 49
تنزیل و تأویل را- با هم- براي ایشان فراهم ساخته است.
البته قبول داریم که راسخان در علم نیز، در آغاز برخورد با متشابهات درنگی ژرف اندیشانه میکنند؛ زیرا متشابه نسبت به همه
متشابه است، ولی آنان در پرتو تلاشهاي خود براي کشف مقصود و برگرداندن آن به آیات محکم- در نهایت- به فهم آن نایل
میآیند. بنابراین ناتوانی آنان در ابتداي کار، از برکت علم راسخ آنان است؛ زیرا میدانند: آیه متشابه، کلامی است صادر شده از
جانب همان کسی که آیه محکم را نازل کرده است؛ لذا عطش آنان نسبت به فهم آن، در پرتو ژرفاندیشی و مدد جستن از خدا
بیشتر میشود؛ زیرا هر کس در رسیدن به هدفی کوشا باشد، به خواست خدا بدان خواهد رسید (من جدّ و جد).
پس وجه تناسب اینکه امام علیه السّلام در خصوص صفات خدا به این آیه استشهاد کردند، ناتوانی ابتداییاي است که راسخان در
علم در ابتداي برخوردشان با متشابهات به آن معترفند، هر چند، نتیجه متفاوت است.
وقف کردهاند و برخی وقف نکردهاند، و این قول قويتر است؛ « إلّا اللّه » برخی از قاریان، در آیه بر کلمه » : ابن ابی الحدید میگوید
زیرا اگر تأویل متشابه را جز خدا کسی نداند، انزال این قبیل آیات و مخاطب قرار دادن مکلّفین بر آن بیهوده خواهد بود، بلکه
بالاتر، به این میماند که عرب را با زبانی دیگر مورد خطاب قرار دهیم که قبح چنین کاري بر همگان معلوم است. و اما محلّ
باشد و میتواند کلامی مستأنف و مستقل باشد؛ به این معنا که این « راسخین » از نظر اعراب، میتواند نصب باشد تا حال « یقولون »
دانایان به تأویل میگویند: به آن ایمان آوردیم.
و الرّاسخون فی » : ابن عباس گفت ،« و ما یعلم تأویله إلّا اللّه » : روایت شده که ابن عباس آیهاي را تأویل کرد؛ مردي از صحابه گفت
.«1» « و من از جمله راسخان هستم ؛« العلم
. 1) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 404 و 405 ) «2» . به هنگام بحث از متشابهات قرآن، به تفصیل درباره این آیه سخن گفتیم
.35 - 2) التمهید، ج 3، ص 49 )
ص: 50
آیا تفسیر توفیقی است؟
در میان سلف احیانا مشاهده میشود که از تفسیر قرآن سر باز زدهاند؛ میترسیدهاند از روي ندانستن، سخنی به خدا نسبت دهند، یا
ناخواسته قرآن را به رأي خود تفسیر کنند که در شرع از آن منع شده است. عدهاي از متأخران هم در این نظر از آنان پیروي کرده و
از تفسیر قرآن- جز در مواردي که حدیث یا نقلی صحیح و روشن بر آن وجود دارد- امتناع ورزیدهاند.
کدامین زمین مرا بر خود خواهد پذیرفت یا کدامین آسمان بر من سایه خواهد » : طبري از ابو معمر نقل میکند که ابو بکر گفت
آنگاه که من » : و در روایتی دیگر از ابو بکر است که گفت « افکند، آنگاه که من درباره کتاب خدا سخنی از روي ندانستن بگویم
در آیه مبارکه ،« ابّ» این مطلب را از ابو بکر زمانی بر زبان راند که از او درباره واژه .«1» « به رأي خود در تفسیر قرآن سخنی بگویم
«3» . سؤال کردند. جلال الدین سیوطی نیز عین این مطلب را نقل کرده است «2» « وَ فاکِهَۀً وَ أَبا مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ »
همچنین از عمر روایت شده که وي سخن گفتن درباره آیه فوق الذکر را دشوار دانسته، معتقد بوده است که باید درباره آن سخن
صفحه 39 از 345
نگفت و تفسیر آن را به خدا واگذار دانسته، معتقد بوده است که باید درباره آن سخن نگفت و تفسیر آن را به خدا واگذار نمود ...
آنگاه « أبّا » تا رسید به کلمه «... فَأَنْبَتْنا فِیها حَبا وَ عِنَباً وَ قَضْ باً » : سیوطی روایت کرده که عمر بر روي منبر این آیات را قرائت نمود
به چه معناست؟ سپس عصائی را که در دست داشت تکان داد و اظهار کرد: به خدا « ابّ» گفت: همه واژههاي قبلی را دانستم ولی
چیست؟ آنچه از کتاب خدا که برایتان بیان شده « ابّ» سوگند، ورود در این مطالب تکلّف است، تو را چه رسیده است که معناي
«4» . است پیروي کنید و بدان عمل نمایید و آنچه را هم که نمیدانید به خدا واگذار کنید
من در حالی فقهاي مدینه منوره را درك نمودم که از سخن گفتن درباره تفسیر قرآن سخت پروا » : عبید اللّه بن عمر میگوید
.« داشتند از جمله آنها: سالم بن عبد اللّه، قاسم بن محمد، سعید بن مسیب، نافع و دیگران بودند
. فردي را دیدم از سعید بن مسیب ( 1) جامع البیان، ج 1، ص 27 » همچنین از یحیی بن سعید روایت شده که
.31 -32 : 2) عبس 80 )
. 3) الدر المنثور، ج 6، ص 317 )
. 4) همان، ج 6، ص 317 . جامع البیان، ج 30 ، ص 39 )
ص: 51
درباره تفسیر آیهاي پرسش کرد و او در پاسخ گفت: درباره قرآن هیچ سخنی نمیگویم، و در روایت دیگري آمده است: هر گاه از
سعید بن مسیب درباره تفسیر آیهاي سؤال میکردم میگفت: من درباره قرآن سخنی نمیگویم، و جز در موارد روشن قرآن سخن
.« نمیگفت
هر گاه از سعید بن مسیب درباره تفسیر آیهاي از قرآن سؤال میکردیم سکوت اختیار میکرد و طوري رفتار » : یزید میگوید
.« میکرد که گویا نشنیده است
از عبیده سلمانی درباره آیهاي سؤال کردم. وي پاسخ داد: استوار باش؛ زیرا آنان که میدانستند » : از ابن سیرین نقل شده که گفت
.« آیات قرآن درباره چه چیز نازل شده (صحابه) از میان ما رفتهاند
اگر میخواهی » : همچنین طلق بن حبیب نزد جندب بن عبد اللّه آمد و از او درباره آیهاي از قرآن پرسید، وي در پاسخ گفت
.« مسلمان بمانی دیگر از این گونه سؤالات بر حذر باش
.« اگر میخواهی با من همنشینی کنی از این گونه سؤالات بپرهیز » : و در روایت دیگر است
درباره سه چیز تا دم مرگ سخن نخواهم گفت: قرآن، روح و رأي.- او همواره میگفت:- به » : از شعبی روایت شده است که گفت
خدا سوگند آیهاي در قرآن نیست که من درباره آن سؤال نکرده باشم؛ زیرا آیه نقل کلام خداست! (که درباره آن باید پرسش
من صحابه را درك کردم و چیزي را در نظر آنان » : روایت شده که -« مبانی » همچنین از او- به نقل از صاحب کتاب .«( کرد
.« مبغوضتر از سؤال درباره قرآن نیافتم و آنان از هیچ چیز به اندازه تفسیر قرآن بیمناك نبودند
همچنین درباره تفسیر، با سند ضعیف از عایشه روایت کردهاند که گفت:
یعنی تفسیر .«1» « پیامبر صلّی اللّه علیه و آله جز آیات معدودي از قرآن که جبرئیل تفسیرش را به وي آموخته بود تفسیر نمیکرد »
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داراي دو ویژگی بود: اولا شامل اندکی از آیات قرآن بود. و ثانیا همین مقدار اندك از تفسیر را هم از
ص ،« المبانی فی نظم المعانی » طریق وحی دریافت میکرد و از روي نظر خودش نبود. ( 1) جامع البیان، ج 1، ص 29 . مقدمه کتاب
. 184 و 183
ص: 52
.« اصحاب ما از تفسیر قرآن پروا داشته و بسیار بیمناك بودند » : از ابراهیم نیز نقل شده که
صفحه 40 از 345
این روایات و گزارشات که از پیشوایان سلف به ما رسیده است بر این حمل میشود که آنان از » : ابن کثیر در این باره میگوید
تفسیر مواردي که از آن آگاهی نداشتهاند پرهیز میکردهاند. اما کسی که از روي آگاهی و دلیل لغوي و شرعی تفسیر کند بر او
باکی نیست. بنابراین از اینان و دیگران اقوالی در موافقت با تفسیر قرآن رسیده که منافاتی با روایات قبلی ندارد؛ زیرا آنان مواردي
را که آگاهی داشتند، تفسیر میکردند و درباره آنچه که نمیدانستند سکوت اختیار میکردند. که همین هم وظیفه همگان است؛
زیرا همان طور که سکوت در مقابل مجهولات، پسندیده و لازم است سخن گفتن درباره آنچه بدان آگاهند به هنگام پرسش و
عین همین مطلب را ابن تیمیه در مقدمه تفسیرش .«1» « لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ » : سؤال از ایشان هم لازم است، به دلیل آیه مبارکه
«2» . آورده است
پرهیز علماي سلف از تأویل و تفسیر قرآن، تنها به خاطر بیم از عدم اداي تکلیف بوده است؛ یعنی هراس » : ابن جریر طبري میگوید
داشتند که به قول صواب در تفسیر دست نیابند، نه اینکه آن عده از علماي امت که در زمان نزول نبودهاند از تأویل قرآن منع شده
.«3» « باشند
دلیل بر درستی این مطلب آن است که کسانی که از تفسیر قرآن استنکاف کردهاند، تعداد بسیار اندکی از صحابه و تابعان بودهاند،
اما اکثریت قاطع علماي سلف و صحابه آگاه و بصیر، با عنایت زیادي، به تفسیر قرآن همت گماردند که اقوال آنان امروزه بخش
اعظمی از سرمایه ارزشمند تفسیري ما را تشکیل میدهد.
تعدادي از چهرههاي برجسته سلف که تعدادشان هم اندك نبوده و نسبت به سرنوشت مسلمانان دلسوزتر » : ابن عطیه میگوید
بودهاند کمر همت به تفسیر قرآن بستهاند، شاهد مدعا اینکه پیشواي مفسران؛ علی علیه السّلام که سخن او نیز همواره مهر تأیید
187 . ر. ك: تفسیر ابن کثیر، ج : خورده است و عبد اللّه بن عباس که عمر خویش را وقف تفسیر کرد و آن را به ( 1) آل عمران 3
. 1، ص 6
. 2) مقدمه ابن تیمیه در اصول تفسیر، ص 55 )
. 3) جامع البیان، ج 1، ص 30 )
ص: 53
کمال رساند و دانشمندان دیگري چون مجاهد و سعید بن جبیر و ... به تفسیر قرآن دست زدهاند. البته تفسیر به جا مانده از ابن
عباس از آنچه از علی علیه السّلام در این باره به جاي مانده بیشتر است، هر چند او تفسیر خود را از امام علی علیه السّلام آموخته
است.
ابن عباس میگوید: آنچه در تفسیر قرآن آموختهام از علی بن ابی طالب علیه السّلام بوده است، و امام علیه السّلام نیز تفسیر ابن
عباس را میستود و بر آموختن از او تشویق میکرد.
عبد اللّه بن مسعود میگفت: نیکوترین ترجمان قرآن، عبد اللّه بن عباس است. در فضل ابن عباس همان بس که هم به دعاي رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله مفتخر است که فرمود:
و هم مورد ستایش امام علی علیه السّلام قرار گرفته که فرمود: « اللّهم فقّهه فی الدّین »
گذشته از ابن عباس، عبد اللّه بن مسعود، ابیّ بن کعب، زید بن .« ابن عباس گویا از وراي یک حجاب رقیق به غیب نظر میافکند »
ثابت و عبد اللّه بن عمرو بن عاص نیز از مفسران بودهاند.- ابن عطیه در پایان میگوید:- آنچه درباره تفسیر از صحابه به ما رسیده
.«1» « است جملگی نیکو و رهنماي ماست
و اما حدیثی که از عایشه نقل شد- گذشته از اینکه ابن جریر طبري و ابن عطیه و دیگران سند آن را ضعیف دانستهاند و آن را
تأویل کردهاند- به نظر میرسد مقصود آن باشد که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قرآن را براي اصحاب بخش بخش تفسیر میکرد، و
صفحه 41 از 345
در فواصل زمانی مختلف بر اساس تعلیمات جبرئیل که از طرف خداوند میآورد، تعداد به خصوصی از آیات را تفسیر مینمود، و
این تعلیمات، طبق برنامه و به گونهاي منظم صورت میگرفت. براي روشن شدن این مطلب، حدیث ابن مسعود بسیار گویاست، وي
.« هر یک از ما که ده آیه را میآموخت تا وقتی مفاهیم آن را درك نمیکرد از آن نمیگذشت » : میگوید
آنچه از عایشه روایت شده دلالت بر این دارد که جبرئیل تفسیر آن دسته از آیات معدودي را که دلالت » : میگوید « مبانی » صاحب
آنها بر احکام شرعی ابهام یا اجمال داشت، از طرف خداوند به پیامبر تعلیم میفرمود. خودداري برخی از صحابه تنها به تفسیر قرآن
.262 - منحصر نمیشد بلکه آنان- جز در مواردي که چارهاي ( 1) مقدمه ابن عطیه بر الجامع المحرّر، ص 263
ص: 54
نداشتند- از نقل روایت از پیامبر نیز اجتناب میورزیدند، و درست به همین سبب است که از برخی صحابه؛ امثال عثمان، طلحه، و
زبیر و ... کمتر روایت نقل شده است. عامر بن عبد اللّه بن زبیر از پدرش نقل میکند که گفت: به زبیر گفتم چرا من از ابن مسعود
و فلانی و فلانی ... میشنوم که از پیامبر روایت نقل میکنند، در حالی که از تو نشنیدم حدیثی از پیامبر نقل کنی؟ در پاسخ گفت:
اگر کسی از روي » : من از زمانی که اسلام آوردم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله جدا نشدم، ولی از حضرتش شنیدم که فرمود
به ربیعه گفتند: ما در نزد دیگران احادیثی مییابیم که در اختیار تو .« عمد به من دروغی نسبت دهد جایگاهش در آتش است
نیست؟ وي گفت: آنچه در نزد ایشان است من نیز شنیدهام، ولی از مردي از آل هدیر شنیدم که میگفت: من با طلحه مدتها
« مبانی » مصاحبت داشتم، ولی جز یک حدیث که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل کرد دیگر چیزي نشنیدم.- صاحب
میافزاید:- عبد اللّه بن عباس را بنگرید! آیهاي از قرآن نیست که از او دربارهاش تفسیري نرسیده باشد و به خاطر همین صفت است
که او را ترجمان قرآن لقب دادهاند. از ابی ملیکه روایت شده است: مجاهد را دیدم در حالی که لوحههایی در دست داشت و از
ابن عباس درباره تفسیر قرآن سؤال میکرد و ابن عباس به او میگفت: بنویس ... تا اینکه از او درباره تفسیر تمامی آیات پرسید.
همچنین از سعید بن جبیر نقل شده که گفت: کسی که قرآن بخواند، ولی آن را تفسیر نکند همانند کور یا اعرابی است، و نیز مسلم
از مسروق بن اجدع روایت کرده است: ابن عباس ابتدا یک سوره را براي ما میخواند و سپس تمام روز را درباره آن به تفسیر
میپرداخت. ابو عبد الرحمان میگوید: مشایخ قرائت ما روایت کردهاند: آنان از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخواستند تا برایشان
قرآن بخواند و هر گاه ده آیه را میآموختند آنها را رها نمیکردند تا احکام عملی در ضمن آیه را نیز بیاموزند و بدین گونه، قرآن
و احکام عملی آن را با هم میآموختند. همچنین از ابن مسعود روایت شده که: هر گاه فردي از ما، ده آیه را میآموخت، از آنها
.191 - 1) مقدمه کتاب المبانی فی نظم المعانی، ص 193 ) .«1» « نمیگذشت تا اینکه مفاهیم آن را نیز دریابد
ص: 55
شرایط مفسر
راغب اصفهانی شرایطی را براي مفسر ذکر کرده که با وجود آن، تفسیرش تفسیر به رأي- که از نظر شرع ممنوع و از نظر عقل
نکوهیده است- نخواهد بود. ما در این جا به تفصیل به ذکر آن شرایط میپردازیم.
در بین مردم اختلاف است که آیا براي هر صاحب علمی گام نهادن به وادي تفسیر جایز است یا نه؟ برخی در این » : وي میگوید
باره سختگیري کرده و قائل شدهاند که احدي حق تفسیر قرآن را ندارد، هر چند عالمی ادیب و داراي اطلاعات گسترده در زمینه
واژهشناسی، فقه، نحو، اخبار و آثار باشد، چنین شخصی تنها حق دارد تفسیري ارائه کند که از دایره تفسیر مأثور از پیامبر صلّی اللّه
علیه و آله یا کسانی که شاهد نزول وحی بودهاند؛ یعنی صحابه و تابعان- که از صحابه اخذ حدیث کردهاند- خارج نشود. این
هر کس قرآن را » : گروه براي اثبات مدعاي خویش به احادیث رسیده از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در این باب تمسک کردهاند که
صفحه 42 از 345
هر کس قرآن را به دلخواه (با نظر خویش) تفسیر نماید- هر چند راه » یا « به دلخواه خویش تفسیر کند، جایگاهش در آتش است
عدهاي دیگر .« هر کس به رأي خود درباره تفسیر قرآن ابراز نظر کند کافر شده است » و یا « صواب را پیموده باشد- بیراهه رفته
میگویند: هر کس داراي اطلاعات گسترده ادبی باشد مجاز است تفسیر کند، چون اندیشمندان ادیب، در شناخت اهداف صاحب
است. برخی از محققان «1» « کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ » اختیارند. دلیل این گروه آیه مبارکه
گفتهاند: این دو عقیده، یکی تفریط و دیگري افراط است؛ زیرا آنکه تنها به تفسیر منقول اکتفا کند، بسیاري از نیازها را نادیده
لِیَدَّبَّرُوا » گرفته و آنکه به هر کس اجازه گام نهادن به وادي خطرناك تفسیر را بدهد دچار سر در گمی شده و عمق آیه مبارکه
.« را درك نکرده است « آیاتِهِ
نخست لازم است بیان شود که محتواي قرآن چیست و سپس دانشهایی که در فهم قرآن مورد نیاز است » : راغب در ادامه میگوید
این قرآن ] » ( شناخته شود. که با استعانت از خداوند به ذکر آنها میپردازیم: تمام شرایط اسلام و ایمان که اعتقاد به آنها از ما ( 1
.« کتاب با برکتی است که بر تو فرو فرستادیم تا در آیات آن اندیشه کنند و خردمندان پند گیرند
.29 : ص 38
ص: 56
خواسته شده و قرآن کریم در بر دارنده آنهاست دو دستهاند: نخست اموري که باید بدان اعتقاد داشت که عبارتند از ایمان به
خداوند و فرشتگان و کتابهاي آسمانی و پیامبران و روز رستاخیز و ...، دوم اموري که باید بدان عمل کرد و عبارتند از شناخت
احکام دین و عمل بدان.
در مقام سنجش، علم؛ نقطه آغاز، و عمل؛ نقطه فرجام کار است. چون علم بدون عمل، کامل نمیگردد و عمل هم بدون علم
« وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً » خلوص نمییابد؛ لذا خداوند در سر تا سر قرآن هیچگاه این دو را جداي از هم ذکر نکرده است
.«3» « الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ » یا «2» « وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » و یا «1»
البته دستیابی به این دو (علم و عمل) جز به تحصیل علوم لفظی، دانشهاي عقلی و مواهب الهی میسر نخواهد گردید. نخستین علم
لازم، شناخت یکایک واژهها و الفاظ است که به علم لغت معروف است.
دوم، شناخت مناسبت الفاظ با یکدیگر که همان علم اشتقاق است.
سوم، شناخت اموري که بر لفظ عارض میشود؛ مانند ساختار کلمات، تصریف در صیغههاي مختلف و حالات اعراب که علم نحو
متکفل آن است.
چهارم، شناخت قرائات مختلف که با کیفیت نزول قرآن ارتباط دارد.
پنجم، شناخت اموري که قرآن درباره آنها نازل شده و شرح داستانهایی که در ضمن سورهها آمده است؛ از قبیل سرگذشت
پیامبران و امتهاي پیشین که به علم آثار و اخبار اشتهار دارد.
ششم، ذکر سنن منقول از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و کسانی که شاهد نزول وحی بودهاند و آنچه مورد اتفاق یا اختلاف آنهاست؛
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما » یعنی آنچه که گاهی براي بیان مجمل است و گاهی براي تفسیر امور مبهم که در آیات مبارکه
.9 : تغابن 64 .« هر کس به خداوند ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد » (1) «4» « نُزِّلَ إِلَیْهِمْ
.40 : غافر 40 « و هر کس از مرد یا زن، عمل صالحی انجام دهد در حالی که مؤمن باشد » (2)
.29 : رعد 13 .« آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند، خوشا بر احوالشان که بازگشتی نیکو دارند » (3)
.44 : 4) نحل 16 )
ص: 57
صفحه 43 از 345
بدانها اشاره شده است. اموري از این قبیل را علم سنن مینامند. «1» « أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ » و
هفتم، شناخت ناسخ و منسوخ، عموم و خصوص، اجماع و اختلاف، مجمل و مبیّن، انواع قیاس شرعی و مواردي که قیاس در آنها
جایز است که در حوزه علم اصول واقع است.
هشتم، احکام شرعی، مستحبات و آداب مربوط به سیاستهاي سه گانه (فرد، خانواده و جامعه) همراه با رعایت عدالت در هر سه
مورد که مربوط به علم فقه و زهد است.
نهم، شناخت ادله عقل، استدلالهاي واقعی، تقسیم، تعریف، بیان فرق میان معقولات و مظنونات و جز آنها که در حوزه علم کلام
مورد بحث است.
دهم، علم موهبت؛ دانشی را که خداوند از رهگذر عمل شخص به دانستههایش نصیب او میسازد.
زبان حال حکمت این است که هر کس در پی یافتن من است باید به نیکوترین علمی که » : امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید
همچنین از آن حضرت .«2» « فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَ نَهُ » : آنگاه این آیه را تلاوت فرمود .« میداند عمل کند
نه، مگر » : روایت شده که وقتی از او پرسیدند: آیا علمی از پیامبر در نزد تو هست که دیگران از آن بهرهاي نداشته باشند؟ فرمود
است که « تذکري » این نکته همان .« کتاب خدا و آنچه در صحیفه من است و قدرت فهمی که خدا به هر که بخواهد عطا میکند
«... إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِي الْقُرْبی » خداي سبحان به شرط انجام اعمال صالح، امید دست یافتن به آن را داده است
( و نیز اشاره به همان هدایت بیشتري است که خداوند به هدایت یافتگان وعده داده ( 1 ،«3» « لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » : تا آنجا که میگوید
.« و آنان [پیامبران قبل از تو] کسانی بودند که خداوند هدایتشان کرده بود. پس، از سنت آنان پیروي کن »
.90 : انعام 6
.17 -18 : زمر 39 .« آنان که سخن را میشنوند و نیکوترینش را پیروي میکنند » (2)
.« خداوند به رعایت عدالت و احسان و بخشش بر خویشاوندان دستور میدهد ... باشد که بپذیرید » (3)
.90 : نحل 16
ص: 58
که در آیه مبارکه: « قول طیب » و همین است «1» « وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً » : است
آمده است. «2» « وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمِیدِ »
جان کلام اینکه مجموعه علومی که براي مفسر به منزله ابزارند و بدون آنها کار تفسیر انجام نمیپذیرد عبارتند از ده علم زیر:
1. لغت؛ 2. اشتقاق؛ 3. نحو؛ 4. قراءات؛ 5. سیره؛ 6. حدیث؛ 7. اصول فقه؛ 8. فقه؛ 9. کلام؛ 10 . موهبت.
کسی که این ده علم در او به سر حد کمال برسد و توان به کار بردن آن را دارا باشد، دیگر قرآن را به رأي خود تفسیر نخواهد
کرد و کسی هم که در بعضی از این علوم کامل نباشد؛ یعنی آنچه را که دانستنش در تفسیر ضروري نیست، نداند در درون خود به
نقص خویش اذعان داشته باشد و هنگام تفسیر، از صاحبان حق کمک بجوید، از کلام آنان اقتباس کند و از پرتو آراي آنان
چراغی فرا راه خود قرار دهد، از زمره مفسران به رأي نخواهد بود.- در پایان میگوید:- براي آن کس که به تفسیر قرآن اقدام
میکند سزاوار است که تقواي الهی را در نظر بگیرد و از شرّ نفس امّاره و عجب، به خدا پناه برد؛ زیرا عجب، اساس هر تباهی
است. همچنین سعی کند بدگمانیاش نسبت به درك خویش بیشتر از بدگمانیاش نسبت به گذشتگان (کسانی که با پیامبر
.«3» « معاشرت داشته و شاهد نزول وحی بودهاند) باشد
چه خوب و زیبا شرایط لازم براي مفسر را بیان و حق مطلب را ادا کرده است؛ زیرا مفسر با داشتن این شرایط هرگز قرآن را به رأي
خویش تفسیر نخواهد کرد و با رعایت تقواي الهی، در مورد نکتههاي دقیق قرآن، بدون آگاهی سخن نخواهد گفت.
صفحه 44 از 345
ممکن است که علم موهبت را مورد اشکال قرار دهی و بگویی: این چیزي نیست که فراچنگ بشر » : جلال الدین سیوطی میگوید
و کسانی که » ( آید. در پاسخ باید گفت: این اشکال، پنداري نادرست است و راه دست یافتن به آن، اقدام کردن بر اسباب ( 1
.17 : محمد 47 .« هدایت یافتند، خداوند هدایتشان را بیفزود
.24 : حج 22 .« به سخن پاك راهنمایی و به راه ستوده هدایت شدهاند » (2)
.93 - 3) مقدمه تفسیر راغب، ص 97 )
ص: 59
موجبه آن، یعنی عمل صالح و زهد پیشگی است. امام بدر الدین زرکشی میگوید:
بدان! کسی که بدعت گذار است یا کبر و هوي و حبّ دنیا در قلب او منزل کرده یا اصرار بر ارتکاب گناه دارد یا ایمان در دل او
راه نیافته یا توان تحقیق او ضعیف است یا در مقام تفسیر بر گفته مفسري ناآگاه، که به فکر و رأي خویش تفسیر کرده اعتماد
میکند، مفاهیم قرآن (وحی) را قطعا درك نخواهد کرد و اسرار آن بر او هویدا نخواهد گردید؛ زیرا اینها همه حجابها و موانعی
«1» « سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ » آیه مبارکه » : سیوطی میگوید .« است که یکی از دیگري قويتر است
درباره همین موضوع است. سفیان بن عیینه در تفسیر این آیه میگوید:
.«2» « معناي صرف آیات این است که توان فهم قرآن را از آنان (متکبران) باز میگیریم
حقایق و معارف .«3» « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » : علاوه بر آن، آیات زیر ناظر به همین مطلب است
عالی قرآن جز براي کسی که باطن خویش را خالص و نفس خود را از پلیديها پاك کرده باشد جلوهگر نخواهد شد.
علم قرآن جز براي کسی که طعم آن را چشیده » : ایراد کرده میفرماید « ذي قار » امیر مؤمنان علی علیه السّلام در خطبهاي که در
باشد قابل درك نیست، چنین شخصی با علم قرآن مجهولات خود را برطرف میکند و با آن، کوري و کري خویش را بر طرف
میکند و به وسیله آن، علم آنچه گذشته را در مییابد و بعد از مردن به کمک آن زنده میشود و به وسیله آن حسنات خویش را
در نزد خداوند به ثبت رسانده، سیئات خود را از صحیفه اعمالش زدوده، رضوان الهی را کسب میکند. پس آن را تنها در نزد
.«4» « اهلش بجویید و بس
خداوند کلامش را به سه بخش تقسیم کرده است: » : در جاي دیگري میفرماید
نخست آنچه همه مردم- عالم و عامی- آن را میفهمند. دوم آنچه جز کسانی که خداوند به آنها شرح صدر عنایت فرموده و ذهنی
.146 : اعراف 7 « خود خواهان را از بهره شدن از آیات خویش باز میدارم » ( با صفا و احساسی لطیف و قوّه ( 1
. 2) الاتقان، ج 4، ص 188 )
.« این قرآن داراي حقایق ارجمندي است که از دید بیگانگان پنهان میباشد، جز پاکان بدان دسترسی ندارند » (3)
.77 -79 : واقعه 56
. 390 ، شماره 586 - 4) وسائل الشیعه، ج 27 ، ص 185 ، شماره 26 . روضه الکافی، ج 8، ص 391 )
ص: 60
.«1» « تشخیص صحیح دارند درك نمیکنند. سوم آنچه فقط خدا و امینان وحی و راسخان در علم آن را میدانند
به این «3» « وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ » و همچنین آیه مبارکه «2» « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً » آیه مبارکه
مضمون اشاره میکند.
انواع تفسیر
صفحه 45 از 345
تفسیر چهار بخش است: » : ابن جریر طبري با چند سند از ابن عباس نقل میکند
1. آنچه (قاري) عرب از راه فهم لغت میفهمد؛ 2. آنچه همگان در فهم آن مکلف هستند و هیچ کس در داشتن آن معذور نیست؛
.«4» « 3. آنچه تنها دانشمندان بدان میرسند؛ 4. آنچه جز خداوند کسی نمیداند
آن که عرب میداند بخشی است که براي فهم آن به زبان » : بدر الدین زرکشی این تقسیم را درست دانسته، در شرح آن میگوید
خودش یعنی واژهشناسی رجوع میکند؛ مراجعه به واژهشناسی براي آن است که مفسر، معانی واژهها را به دست آورد و مصادیق
آنها را بشناسد که این گونه وظیفهها بر عهده قاریان قرآن نیست.
حال اگر محتواي واژهها یک عمل بود نه علم، براي حجت دانستن آن، شهادت یک یا دو نفر یا استشهاد به یک یا دو بیت از اشعار
عرب کافی است، اما اگر محتواي واژه چیزي باشد که علم پیدا کردن بدان لازم است، آنچه در بالا گفته شد کافی نیست، بلکه
باید آن لفظ به سر حد استفاضه برسد و شواهد شعري زیادي آن را تأیید کند و مراجعه به اعراب از آن جهت لازم است که اگر در
مواردي اختلاف در اعراب موجب اختلاف در معنا شود، هم قاري و هم مفسر لازم است آن موارد را بیاموزند تا مفسر بتواند معناي
صحیح آن را به دست آورد و قاري در مقام قرائت دچار اشتباه نگردد. اما اگر در موردي اختلاف در اعراب ارتباطی با معنا نداشته
. 1) وسائل الشیعه، ج 27 ، ص 194 ، شماره 44 . کتاب الاحتجاج، ج 1، ص 376 )
.29 : انفال 8 «[ اي اهل ایمان اگر خدا ترس و پرهیزگار شوید خدا به شما فرقان بخشد [دیده حق بین عطا فرماید » (2)
.282 : بقره 2 .« و از خدا بترسید، خداوند به شما [مصالح امور] میآموزد » (3)
. 4) جامع البیان، ج 1، ص 26 )
ص: 61
باشد، قاري باید آن را نیز بیاموزد تا قرائت او از اشتباه مصون بماند، ولی مفسر نیازي به آموختن آن ندارد؛ زیرا بدون آن هم به
مقصود نائل میشود، اگر چه ندانستن این گونه موارد هم براي همگان نقص به شمار میآید.
حال با توجه به توضیحات بالا، شناختن آنچه از تفسیر به این بخش مربوط میشود (آنچه عرب از راه دانستن زبان میفهمد) بر
مفسر لازم است تا تنها به آنچه از لغت عرب و زبان او است بسنده کند، و کسی که واژگان عرب را نمیشناسد، مجاز نیست حتی
یک آیه را تفسیر کند، بسنده کردن به مقدار کمی از معانی واژهها هم کفایت نمیکند؛ زیرا ممکن است لفظی در چند معنا
مشترك باشد و او تنها یک معنا را فرا گرفته باشد.
بخش دوم یا آنچه که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست، عبارت است از بخشی از آیات که در بر گیرنده احکام شرعی و
توحید الهی است و به محض مراجعه به آنها، معنایش به ذهن میرسد، هر لفظی که مفید یک معناي صریح و روشن باشد معلوم
میشود که مقصود خداوند همان است.
این بخش از آیات، اختلافی در آن نیست و شخص در فهم و درك آن دچار مشکل نمیشود؛ زیرا تک تک افراد معناي توحید را
درك میکند و در مییابد که احدي در الوهیت با او شریک نیست هر چند نداند که در «1» « فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ » از آیه مبارکه
براي اثبات و مقتضاي آن افاده حصر است. همچنین هر شخصی به طور بدیهی میداند که « إلّا » براي نفی وضع شده و « لا » لغت
و امثال آن، که فعلهاي امر دارد این است که به آنچه امر شده وجود «2» « وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ » مقتضاي آیه مبارکه
امر) دلالت بر وجوب دارد یا نه. در این بخش از آیات احدي نمیتواند ادعا کند ) « افعل » خارجی بخشد؛ هر چند نداند که صیغه
که معانی واژههاي آن را نمیفهمد، چون معانی آن براي همه روشن و واضح است.
بخش سوم یا آنچه جز خداي تعالی کسی نمیداند. این گونه موارد به منزله امور غیبی است؛ مانند آیاتی که در بر دارنده علم به
.19 : محمد 47 .« پس بدان که هیچ معبودي جز خداوند یکتا نیست » ( زمان رستاخیز، نزول باران، جنسیت ( 1
صفحه 46 از 345
.43 : بقره 2 .« نماز را به جاي آورید و زکات دهید » (2)
ص: 62
جنین در رحم، حقیقت روح و حروف مقطعه است. از نظر اهل تحقیق در هنگام تفسیر آیات متشابه، هیچ راهی براي اجتهاد وجود
ندارد و فقط باید به یکی از سه روش زیر به معناي آنها اطلاع یافت:
1. تصریحی از جانب خود قرآن در آیات دیگر آمده باشد؛ 2. تفسیري از ناحیه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیده باشد؛ 3. همه امت
در تأویل آن بر یک قول اجماع کرده باشند.
اگر از این سه راه، بیانی به دست داده نشد معلوم میشود که آن آیه متشابه از مواردي است که علم به تأویلش مخصوص
خداست.- به نظر نگارنده حروف مقطعه قرآن از جمله این موارد است؛ زیرا آنها رمزها و اشاراتی است میان خدا و پیامبر، و
تأویلش را جز خدا و پیامبر و اصحاب خاص او که به آنان به صورت خصوصی تعلیم فرموده، کسی نمیداند-.
بخش چهارم یا آن بخش از آیات که به اجتهاد علما واگذار شده و غالبا از آن به تأویل یعنی برگرداندن لفظ به فرجام کار، تعبیر
میشود. بنابر این مفسر نقش ناقل را بر عهده دارد و شخصی که تأویل میکند، نقش مجتهدي را دارد که احکام را استنباط میکند
و مجمل را بیان مینماید و تخصیص عام را روشن میکند، و اگر لفظی داراي دو معنا یا بیشتر باشد، غیر از دانشمندان، کسی حق
اجتهاد در آن را ندارد، دانشمندان هم که در مقام اجتهاد و استنباط برمیآیند باید به استناد شواهد و دلایل استنباط کنند، نه تنها به
.« رأي و نظر خویش
زرکشی سپس به بیان چگونگی اجتهاد و استنباط احکام از ظواهر قرآن میپردازد و مسایلی از قبیل حکم تعارض دو ظاهر، که باید
ظاهر بر اظهر حمل شود، کیفیت ترجیح یکی از دو معناي لفظ مشترك، و غیر آن را از قواعدي که در حیطه علم اصول واقع
این قانون که بیان کردم، اصلی معتبر و مفید در بیان انواع تفسیر- لفظی که محتمل چند معنا » : میشود مطرح ساخته، آنگاه میگوید
باشد- است.- در پایان میگوید:- با توجه به مطالب یاد شده، گفتار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را که فرمود:
میشود بر دو قسم از اقسام چهارگانه بالا تطبیق داد: 1. تفسیر لفظ؛ زیرا مفسر « من تکلّم فی القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار »
براي تفسیر آن باید در شناخت
ص: 63
زبان عربی متبحر باشد؛ 2. حمل لفظی که داراي چند معناست بر یکی از معانی آن زیرا مفسر باید در علوم مختلف اطلاعات وسیع
داشته باشد؛ مثلا از زبان و ادبیات عرب، باید در صرف، نحو و لغت تبحر داشته باشد، در علم اصول، اطلاعاتی که به وسیله آن
بتواند تعریف اشیاء، صیغههاي امر و نهی، خبر، مجمل و مبیّن، عموم و خصوص، ظاهر و مضمر، محکم و متشابه و مؤوّل، حقیقت و
مجاز، صریح و کنایه، مطلق و مقیّد و ... را بداند، و در علم فقه، حداقلّ تواناییاي که بتواند براي استنباط خود استدلال نماید، نیاز
دارد. پس از اینها هم در خطر لغزش است و باید در مقام اظهار نظر بگوید: شاید این طور باشد، و جز در مواردي که ناگزیر از فتوا
.«1» « نباشد، قاطعانه اظهار نظر نکند
تفسیر به رأي
اشاره
احادیثی نقل شده که مردم را از تفسیر به رأي بر حذر داشته است، و ظاهر گرایان پنداشتهاند که سخن گفتن درباره مفاهیم قرآن
تفسیر به رأي است و باید از آن اجتناب نمود، از آن رو که حقیقت امر بر ایشان مخفی مانده و با دقت نظر در محتواي آن
صفحه 47 از 345
را ذکر میکنیم و سپس به دقت در محتواي آن مینگریم: «2» ننگریستهاند. براي روشن شدن مطلب ابتدا متن احادیث
1. شیخ صدوق از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
.«3» « خداي جلّ جلاله میفرماید: هر کس به رأي و دلخواه خویش گفتار مرا تفسیر کند به من ایمان نیاورده است »
مبادا که قرآن را به » : 2. همچنین از آن حضرت علیه السّلام نقل شده که- به شخصی که مدعی وجود تناقض در قرآن بود- فرمود
رأي خود تفسیر نمایی، مگر اینکه از طریق دانشمندان آن را دریافت کنی؛ زیرا چه بسا آیهاي که شبیه کلام بشر است، ولی کلام
.164 - 1) البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 168 )
112 نقل کرده است. - 2) این احادیث را مرحوم مجلسی در بحار الانوار، کتاب القرآن، باب 10 ، ج 89 ، ص 107 )
3) امالی مرحوم صدوق، ص 6، مجلس دوم. )
ص: 64
.«1» « خداست و تأویل آن شبیه کلام بشر نیست
کتاب خدا، جلّ جلاله را با رأي » : 3. از امام علی بن موسی الرضا علیهما السّلام روایت شده که به علی بن محمد بن جهم فرمود
.«2» « وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » : خویش تأویل نکن؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ میفرماید
هر کس قرآن را به رأي خویش تفسیر » : 4. ابو نضر محمد بن مسعود عیاشی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود
در روایت دیگري آمده است که: .« کند هر چند درست درآید، پاداشی ندارد و اگر اشتباه کند گناه آن بر عهدهاش خواهد بود
.«3» « اگر اشتباه کند به اندازه فاصله زمین و آسمان از حقیقت دور افتاده »
هر کس بدون آگاهی درباره قرآن » : 5. شهید ثانی زین الدین عاملی در حدیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که فرمود
هر کس درباره قرآن از روي ناآگاهی سخن » : و نیز حضرتش فرمود .« اظهار نظر کند جایگاهش را در آتش فراهم آورده است
من از امت بعد از » : کما اینکه فرموده است .« بگوید روز قیامت در حالی که دهانش با لگامی از آتش بسته شده محشور میگردد
.«4» « خودم، بیشتر بر کسی خائف هستم که به قرآن روي آورد، ولی نادرست تفسیر کند
و در .« من قال فی القرآن برأیه فلیتبؤّأ مقعده من النار » : 6. طبري از ابن عباس و او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که
من » : و نیز در روایتی دیگر از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که .«... من قال فی القرآن برأیه أو بما لا یعلم » : روایت دیگري است
.« من تکلّم فی القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار » : همچنین .« قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار
.«5» « من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ » : و نیز طبري از جندب و او از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند
طبري مصداق این احادیث را به آیاتی اختصاص داده که راهی براي به دست آوردن تأویل آنها از طریق نقل روایت نداشته باشد؛
. مانند تأویل آیاتی که مشتمل بر ( 1) کتاب التوحید صدوق، باب 36 ، بخش رد بر ثنویه و زنادقه، ص 264
7 عیون الاخبار، ج 1، ص : آل عمران 3 .«... وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ » : لا تتأوّل کتاب اللّه عزّ و جلّ برأیک، فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد قال » (2)
. 153 ، باب 14
. 3) مقدمه تفسیر عیاشی، ج 1، ص 17 ، شمارههاي 2 و 4 )
. 4) بحار الانوار، ج 89 ، ص 111 و 112 . آداب المتعلمین، ص 216 و 217 )
. 5) جامع البیان، ج 1، ص 27 )
ص: 65
یکی از انواع امر (واجب یا ندب یا ارشاد) است، و یا اقسام نهی، یا حقوق و واجبات الهی، یا حدود و احکامی که رعایت آن لازم
است، و موارد دیگري از احکام که دست یافتن بر آنها جز از طریق بیان پیامبر، براي امت ممکن نیست.
صفحه 48 از 345
درباره این گونه از آیات الاحکام هیچ کس حق سخن گفتن ندارد مگر آنکه در بیان پیامبر- به نص صریح یا با قرینه روشن- راه
این روایات گواه مدعاي ماست که گفتیم: هیچ کس حق ندارد با نظر خویش آن » : تأویل نشان داده شده باشد. آنگاه میگوید
بخش از آیات را که تأویلش جز از طریق نص صریح پیامبر یا نصب قرینه از سوي حضرتش قابل درك نیست، تأویل کند و چنانچه
با نظر خودش آیه را تأویل کند، هر چند مطابق با واقع باشد- چون با نظر خودش تفسیر کرده- به خطا رفته است؛ زیرا هنگام تفسیر،
به درست بودن سخنش یقین نداشته و گمان میکرده که سخنش درست است، و کسی که در امور دین از روي ظن و گمان اظهار
نظر کند گویی بدون آگاهی، نسبتی به خداوند داده است؛ زیرا گفتار او در این مورد مانند گفتار کسی نیست که یقین دارد
سخنش حق و صواب است، پس مثل آن است که به خدا نسبتی از روي جهل داده؛ که گناه است و مورد نهی و منع واقع شده
.«1» « است
وَ» : مقصود طبري عموماتی است که در قرآن آمده و مخصّص آن در سنت از لسان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به ما رسیده است مثل
و غیر آنها که در قرآن به شکل عام وارد شده و تفصیل جزئیات آنها جز « لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ » و « آتُوا الزَّکاةَ » و « أَقِیمُوا الصَّلاةَ
از طریق روایات صحیح روا نیست، ولی احادیث منع از تفسیر به رأي، صرفا به این گونه موارد (آیات الاحکام) نظر ندارد بلکه فراتر
است.
جز در مواردي که علم دارید، از نسبت » : ترمذي از ابن عباس و او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که حضرتش فرمود
دادن سخن به من بپرهیزید؛ زیرا هر کس از روي عمد دروغی را به من نسبت دهد جایگاه خویش را در آتش فراهم آورده، و هر
. 1) همان، 25 و 26 و 27 ) .«2» « کس هم با نظر خویش درباره قرآن سخن بگوید جایگاه خویش را در آتش فراهم کرده است
. جامع ترمذي، ج 5، ص 199 ، کتاب التفسیر، باب 1، شماره 2951 .« این حدیث حسن است » : 2) ترمذي میگوید )
ص: 66
حدیث ابن عباس دو گونه تفسیر شده است: » : ابن انباري میگوید
1. هر کس درباره آیات مشکل (متشابه) قرآن بدون شناخت نظر صحابه و تابعان، سخنی بگوید در معرض غضب الهی واقع خواهد
شد.
2. تفسیر دوم که قويتر و از جهت معنا صحیحتر است اینکه هر کس درباره قرآن سخنی بگوید و بداند که سخن صواب غیر آن
است، جایگاهش دوزخ است.-
هر کس درباره قرآن با نظر خویش سخن » : سپس میگوید:- اما درباره حدیث جندب از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله که فرمود
هوي و » را به معناي « رأي » برخی از دانشمندان، در این حدیث ،«1» « بگوید و درست هم گفته باشد در عین حال خطا رفته است
هر کس درباره قرآن سخنی بر اساس هوي و هوس بگوید که آن را از طریق » : گرفتهاند و حدیث را این گونه معنا کردهاند « هوس
ائمه سلف به دست نیاورده باشد، هر چند صحیح باشد به خطا رفته است؛ زیرا حکمی درباره قرآن صادر کرده که از روي شناخت
.« نبوده و بر نظر حدیث شناسان اطلاع نیافته و از آنان نقل نکرده است
مقصود از این حدیث این است که درباره معناي آیه از کسی سؤال شود و او بدون بصیرت و آگاهی و » : ابن عطیه نیز میگوید
بیهیچ مراجعهاي به سخنان دانشمندان و بی توجه به مقتضاي قواعد نحوي و اصولی، از پیش خود جوابی بدهد، ولی چنانچه لغت
شناس، لغت قرآن را و نحوي، نحو آن را و فقیه، مفاهیم آن را با تکیه بر قوانین علمی و نظري استنباط و تفسیر کنند- البته- مصداق
.« این حدیث نخواهند بود، چون اظهار نظري اینچنین، تنها از روي نظر شخصی نیست
این گفتاري است صحیح که عده زیادي از دانشمندان نیز آن را برگزیدهاند، چون هر » : قرطبی- در ادامه مطلب ابن عطیه- میگوید
کس در تفسیر قرآن سخنی گوید که فقط در تصورش آمده و به ذهنش خطور کرده بی آن که آن را بر پایهاي صحیح استوار
صفحه 49 از 345
سازد- البته- به خطا رفته است، کما اینکه- بر عکس- هر کس معانی قرآن را با تکیه بر اصول متقن و مورد قبول استنباط نماید،
ستایش همه را در پی خواهد داشت. بعضی از دانشمندان گفتهاند: تفسیر توقیفی است، زیرا دستور داریم که ( 1) جامع ترمذي، ج
. 5، ص 200 ، شماره 2952
ص: 67
قرطبی در ادامه میگوید:- ولی این قول باطلی است؛ زیرا نهی از تفسیر قرآن -«1» . تفسیر قرآن باید به خدا و رسولش واگذار شود
از دو حال خارج نیست؛ یا مقصود از آن اکتفا به نقل احادیث و عدم استنباط است و یا مقصود دیگري در کار است. اینکه مراد
احادیث نهی کننده از تفسیر به رأي، این است که هیچ کس جز نقل گفتار دیگران، حق اظهار نظر درباره قرآن را ندارد، سخنی
مردود است؛ زیرا صحابه پیامبر که قرآن شناسند، در تفسیر آن اختلاف کردهاند و اقوالی گوناگون برگزیدهاند و چنین نیست که هر
اللّهم فقّهه فی الدین و علّمه » : چه را گفتهاند از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شنیده باشند، و حضرتش درباره ابن عباس دعا فرموده
اگر بخواهیم تأویل قرآن را همچون تنزیلش تنها از طریق خدا و رسول به دست آوریم پس ثمره اختصاص ابن عباس به ،« التأویل
دانستن تأویل- چنان که در دعاي پیامبر آمده- چیست؟
بنابراین بطلان این وجه مبرهن و روشن است که شخص تفسیر کننده به رأي، نسبت به مطلب مورد نظر رأیی داشته و مطابق میل
خویش این تعبیر را برگزیده و سپس آیه را بر وفق مراد خود تأویل برده تا با توسل به تأویل آن، براي نظر خویش دستاویزي بجوید
به طوري که اگر از قبل آن رأي را برنگزیده بود، هرگز آن معناي مورد نظرش از آیه، به ذهن او خطور نمیکرد. این نوع از تأویل
گاهی از روي آگاهی صورت میپذیرد؛ مثل کسی که براي درست جلوه دادن بدعت خویش به بعضی از آیات استشهاد میکند تا
خصم خویش را دچار اشتباه گرداند، با اینکه میداند مقصود آیه آنچه او میگوید نیست، و گاهی این کار را از روي ناآگاهی
انجام میدهد؛ مثلا در آیه چند احتمال متصور است و او احتمالی را برمیگزیند که با هدف او هم سوست و چون این گزینش را بر
اساس هواي نفس انجام میدهد، در واقع قرآن را تفسیر به رأي نموده است؛ یعنی نظرش او را وادار به چنان تفسیري کرده به طوري
که اگر آن دیدگاه را از قبل نداشت، هیچگاه آن احتمال را برنمیگزید، و گاهی هم هدف درستی را برگزیده و در جست و جوي
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ » دلیلی براي نظر خویش، به ( 1) اشاره به آیه 59 سوره نساء
پس هر گاه در امري [دینی اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز باز پسین ایمان دارید، آن ؛« الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا
.« را به [کتاب خدا و [سنت پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیک فرجامتر است
ص: 68
قرآن روي میآورد و به گونهاي به قرآن استناد میکند که یقین دارد مقصود آیه آن نیست؛ مثلا کسی که مردم را به مجاهده با
و در همین حال به قلب خودش اشاره «1» اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی » : سرکشی نفس فرا میخواند و این آیه را تلاوت میکند
میکند تا به مخاطب بفهماند که مراد از فرعون در آیه، قلب است. این گونه استدلال را بعضی از وعاظ براي تحسین (زیبا سازي)
کلام و تشویق مخاطب در راستاي هدفی درست، به کار میگیرند، ولی این کار مردود است؛ زیرا نوعی به کار گرفتن قیاس در
لغت است که فرقه باطنیه (از پیروان تصوف) در راستاي اهدافی پلید، به منظور فریفتن مردم و فراخواندن آنان به آراي باطل خویش
به کار میبرند و قرآن را مطابق نظر و مذهب خویش بر اموري تطبیق میدهند که خود به طور قطع میدانند مراد قرآن نیست. آنچه
ذکر شد یکی از دو وجه تفسیر به رأي ممنوع است.
وجه دوّم تفسیر به رأي این است که فرد، صرفا به ظاهر عربی قرآن در مقام تفسیر بسنده کند و آیاتی را که مربوط به الفاظ مشکل
قرآن است یا مشتمل بر واژههاي مبهم و چند پهلو است یا در آن، فنون بلاغی از قبیل اختصار، حذف، اضمار، تقدیم و تأخیر به کار
رفته است بدون توجه به سماع و نقل، تفسیر نماید. البته چنین شخصی که پایههاي ظاهري تفسیر خویش را مستحکم نساخته و در
صفحه 50 از 345
تفسیر، تنها به ظاهر عربی قرآن بسنده نموده است خطاي او فراوان خواهد بود و در زمره مفسران به رأي در خواهد آمد.
براي تفسیر ظاهر قرآن ناگزیر باید به آرا و نظرهاي پیشینیان رجوع کرد (زیرا آیاتی که جز از طریق نقل، فهم آنها میسر نمیگردد
بسیار است) تا اولا تفسیر کننده، از مواضع اشتباه بپرهیزد. و ثانیا دایره فهم و استنباط او توسعه یابد و انتظار رسیدن به ژرفاي آیات،
وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَۀَ » قبل از آنکه تفسیر ظاهر آیات بر پایههاي محکمی استوار باشد انتظاري بیهوده است؛ به عنوان مثال به آیه مبارکه
است و بینایی را وصف « ناقۀ » حال « مبصرة » دقت کنید؛ کسی که به ظاهر آیه مینگرد گمان میکند کلمه «2» « مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها
( است؛ یعنی ناقه نشانهاي است براي آگاهی مردم. در این آیه فن بلاغی ( 1 « آیۀ مبصرة » ناقه میگیرد، حال آنکه معناي صحیح آن
.24 : طه 20
.59 : 2) اسراء 17 )
ص: 69
.«1» « به کار برده شده و امثال این آیات در قرآن فراوان است « حذف و اضمار »
البته آنچه را قرطبی در معناي حدیث به تفصیل بیان کرده درست است و بیشتر دانشمندان هم همان را پذیرفتهاند؛ بلکه بالاتر، در
روایات منقول از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هم قراینی وجود دارد که این برداشت را تأیید میکند؛ از جمله اضافه موجود در کلمه
یعنی نظر مخصوص به همان مفسر که « رأیه » به ضمیري اضافه شده است که به شخص مفسر بر میگردد و « رأي » است. کلمه « رأیه »
سعی میکند حتی الامکان با ظواهر قرآن آن را توجیه نماید، هر چند این توجیه موجب تحریف در کلام الهی باشد؛ زیرا قرآن
براي چنین شخصی اهمیت ندارد و فقط توجیه عملکرد و نظر خودش برایش مهم است و به هر وسیله ممکن سعی در اثبات رأي
خویش دارد.
چنین فردي غالبا نسبت کذب به خداوند روا داشته و در مورد آیات الهی آتش جدل را شعلهور میسازد.
نقل میکند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله «2» مرحوم صدوق رحمه اللّه از سعید بن مسیّب و او از عبد الرحمان بن سمره
خداوند توسط هفتاد پیامبر، بر کسانی که درباره دین خدا به مجادله میپردازند نفرین فرستاده است. هر کس درباره آیات » : فرمود
خدا جدال کند کافر شده، آنکه قرآن را با نظر خویش تفسیر نماید به خدا نسبت کذب روا داشته و در میان مردم بدون آگاهی از
.«3» « احکام دین فتوا دهد فرشتگان آسمان و زمین او را نفرین کنند، و هر بدعتی گمراهی است و فرجام گمراهی دوزخ است
آنچه را میدانید بیان کنید و آنچه را نمیدانید بگویید: » : مرحوم ثقۀ الاسلام کلینی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود
( خداوند داناتر است؛ زیرا انسان به علّت تفسیر نادرست آیات، به وادي ژرفی سقوط میکند که ژرفاي آن بیش از فاصله زمین و ( 1
.32 - الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 34
2) عبد الرحمان بن سمرة بن حبیب عبشمی از صحابه بزرگوار پیامبر است، روز فتح مکه اسلام آورد و همراه پیامبر صلّی اللّه علیه )
و آله در غزوه تبوك شرکت کرد. در فتوحات عراق شرکت داشت و سجستان و بلاد دیگر را در روزگار خلافت عثمان گشود،
پس از آن در بصره اقامت گزید و در آنجا براي مردم حدیث نقل میکرد. تعداد زیادي از تابعان از وي روایت کردهاند. او در سال
. 50 درگذشت. الاصابه، ج 2، ص 401 ، شماره 5134
. 256 ، باب 24 ، حدیث 1 - 3) کمال الدین صدوق، ج 1، ص 257 )
ص: 70
.«1» « آسمان است
همچنین کسی که تک روي کرده تنها رأي خویش را درست میشمارد و به اقوال سلف و احادیث رسیده از طریق ائمه اطهار
علیهم السّلام وقعی نمینهد و همچنین سایر مآخذ تفسیري شناخته شده را ارج نمیگذارد؛ اینچنین انسان مستبد به رأیی هلاك
صفحه 51 از 345
خواهد شد. از آنجا است که فرمودهاند اگر هم احیانا سخن صوابی هم گفته در عین حال به بیراهه رفته و اجر و مزدي نخواهد
داشت.
آن کس که قرآن را مطابق نظر » : ابو النضر محمد بن مسعود بن عیاش از امام صادق علیه السّلام روایت میکند: حضرتش فرمود
.«2» « خویش تفسیر نماید اگر هم راه صواب را پیموده باشد مأجور نیست و اگر خطا رفته باشد از رحمت الهی بسی دور است
آنچه از مجموعه این احادیث به انضمام احادیث دیگر به دست میآید این است که علت منع از تفسیر به رأي دو نکته است:
1. اینکه شخص در تفسیر قرآن، با هدف خودنمایی و جدل و غلبه بر خصم تفسیر نماید، چنین فردي تنها میکوشد با استناد به
آیات متشابه که میتواند خواسته وي را تأمین سازد نظر و رأي مخصوص خودش را- خواه درست باشد و خواه نادرست- استحکام
بخشد، در حالی که آیه اگر در جهت هدف او معنا نمیشد، هیچگاه آن منظور را نمیفهماند، و درست به همین دلیل است که
چنین فردي هر چند در تفسیر آیه سخنی صواب هم گفته باشد پاداشی دریافت نخواهد کرد؛ زیرا وي در صدد تفسیر قرآن نبوده
بلکه در پی تأیید نظر خویش با هر وسیله ممکن بوده است، چنین فردي در بسیاري از موارد در جست و جوي آیات متشابه به
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی » : منظور تأویل آنهاست. بنابراین، نهی در حدیث مذکور، تنها شامل تأویلی میشود که به دلیلی قاطع مستند نباشد
.«3» « قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَۀِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ
2. اینکه در تفسیر قرآن، بدون استناد به اصلی استوار و تنها با تکیه بر تعابیر ظاهري آیات تفسیر کند؛ چنین تفسیري سخن گفتن از
. روي جهل و نادانی است که ( 1) کافی، ج 1، ص 42 ، شماره 4
. 2) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 17 ، شماره 4 )
.7 : 3) آل عمران 3 )
ص: 71
بدون شک مبغوض است، خصوصا اگر چنین سخنی درباره کتاب خدا باشد، کتابی که باطل و تحریف را بدان راهی نیست،
بنابراین چنین فردي نیز هر چند به معناي درست آیه هم رسیده باشد، به خاطر این عملش اجري دریافت نخواهد کرد؛ زیرا او از
مسیري نادرست گام به وادياي بس دشوار نهاده، که در چنین حالتی بسیاري از گفتار وي نادرست و گمراه کننده است و نسبت
دروغ به خدا روا داشته، که امري بس عظیم و خطرناك است.
همچنین آنچه را زرکشی در این باب گفته بود «1» ، در گذشته، سخن راغب اصفهانی و توضیح او در این خصوص را بیان داشتیم
که سخنان آن دو براي توضیح درباره موضوع کافی بود و با آنچه ما هم اکنون در معناي حدیث یادآور شدیم تفاوتی «2» آوردیم
نداشت.
درباره » : از مقدمه تفسیر محمد بن سلیمان بلخی (متوفاي 698 ) نقل کرده که وي میگوید « الاتقان » ولی جلال الدین سیوطی در
معناي حدیث پنج قول وجود دارد:
1. تفسیر به رأي؛ یعنی تفسیر بدون آموختن علومی که تنها با وجود آنها تفسیر جایز است؛ 2. تفسیر آیات متشابهی که جز خدا
معناي آن را نمیداند؛ 3. تفسیر کسی که در جهت تثبیت یک گرایش باطل بدان پردازد و گرایش خویش را اصل و تفسیر را تابع
آن قرار دهد و تلاش کند به هر طریق ممکن تفسیر آیه را به سود گرایش خویش جهت دهد، هر چند تفسیرش ضعیف و مخالف
. قواعد باشد؛ 4. تفسیر آیه به گونهاي که بدون دلیل باشد و مفسر مدعی شود آنچه از آیه فهمیده قطعا مقصود خداوند است؛ 5
.«3» « تفسیر مطابق میل و ذوق
به نظر میرسد که میتوان این پنج وجه را در ضمن همان دو وجهی که ما بیان کردیم مندرج نمود؛ زیرا وجه پنجم به وجه سوم، و
.93 - دو وجه دوم و چهارم به وجه اول برمیگردد. (دقت کنید) ( 1) ر. ك: مقدمه راغب در تفسیر، ص 97
صفحه 52 از 345
. 2) ر. ك: البرهان، ج 2، ص 164 تا 168 )
. 3) الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 191 )
ص: 72
چکیده بحث تفسیر به رأي
اینکه: آنچه در این حدیث مد نظر است و از نظر شرع مورد مذمت یا منع «... من فسّر القرآن برأیه » کوتاه سخن درباره شرح حدیث
قرار گرفته، در دو نکته خلاصه میشود:
اول؛ اینکه گروهی، آیهاي از قرآن را انتخاب کنند و سپس تلاش کنند تا آیه را بر دیدگاه یا عقیده و مرام و مسلک ویژه خود
تطبیق دهند، تا آن عقیده یا مسلک انتخابی خویش را از این رهگذر توجیه کنند یا بر گرایشها و عقاید مخصوص خودشان
سرپوش نهند و آنها را در قالب تعابیر ویژهاي بر عامه مردم تحمیل نمایند.
اینچنین اشخاصی- در واقع- از قرآن، به منظور به نتیجه رساندن اهدافشان پلی ساخته و هیچگاه در فکر تفسیر قرآن نبودهاند، و
قرار «.. فلیتبوّا مقعده من النّار » یا «1» « فیخرّ بها أبعد ما بین السماء و الأرض » : مصداق فرمایش امام صادق علیه السّلام که میفرماید
گرفتهاند.
دوم؛ تکروي و استبداد به رأي در مقام تفسیر قرآن؛ که شخص بدون توجه به شیوه اهل فن، در فهم معانی کلام- و خصوصا کلام
خدا- سخن بگوید؛ زیرا براي دستیابی به مقصود کلام پروردگار، ابزار و شیوههایی وجود دارد که از جمله آنها مراجعه به گفتار
سلف (صحابه و تابعان) و اطلاع یافتن بر مطالب رسیده از ایشان درباره آیات، بررسی اسباب نزول و همچنین شرایطی است که
وجود آنها در مفسر ضروري است. نادیده گرفتن تمامی اینها و تنها بر فهم خود تکیه کردن مخالف شیوه همه دانشمندان- پیشینیان
و معاصران- است، هر آنکه استبداد رأي بورزد هلاك خواهد شد و هر که به خدا نسبت دروغ دهد، از راه راست منحرف گردیده
و درست به همین دلیل هر چند گاهی صواب گفته باشد، اشتباه کرده است؛ زیرا در انتخاب مسیر خطا کرده و راهی جز راه راست
را پیموده است.
دیدگاه آیت اللّه خویی درباره تفسیر به رأي
تمسک به ظاهر لفظ- به شرط اینکه از روي دلیل و مستند به قواعد و اصول » : استاد بزرگوار آیت اللّه خویی رحمه اللّه میفرماید
. شناخته شده در عرف بوده و میان مردم رایج ( 1) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 17 ، شماره 3
ص: 73
باشد- تفسیر به رأي نیست، بلکه تفسیري است که عرف آن را میپذیرد و بر حسب قراین متصل یا منفصل میباشد. امام صادق
علیه السّلام نیز در فرمایش خود به همین صورت اشاره میکند: مردم در اثر تفسیر آیات متشابه است که به هلاکت میافتند؛ زیرا بر
معناي آن آگاهی نیافته و حقیقت آن را درك نکردهاند و با نظر خویش آن را تأویل کردهاند، و خود را در پرسش از اوصیا بینیاز
.« میدانند تا حقیقت امر را از آنان جویا شوند
شاید معناي تفسیر به رأي این باشد که فرد به طور مستقل و بدون مراجعه به کلمات ائمه علیهم » : استاد خویی در ادامه میگوید
السّلام، در موردي نظر دهد، در حالی که معلوم است که ائمه علیهم السّلام عدل و همتاي قرآنند و در موقع تمسک به قرآن مراجعه
به آنان واجب است. بنابراین اگر انسان به عموم یا اطلاقی که در قرآن وارد شده بدون فحص از تخصیص یا تقیید موجود در بیانات
صفحه 53 از 345
ائمه علیهم السّلام عمل کند، البته تفسیر به رأي است.
خلاصه: حمل لفظ بر ظاهرش پس از جست و جوي قراین متصل یا منفصل موجود در کتاب یا سنت و دلیل عقلی، تفسیر به رأي به
.«1» « شمار نمیآید، بلکه اساسا تفسیر نیست
عبارت اخیر ایشان ناظر به این نکته است که عمل کردن به ظاهر لفظ به شرط اینکه مستند به دلیل وضعی یا عموم یا اطلاق یا قراین
حالیه و مقالیه و امثال آن باشد، اصلا تفسیر به حساب نمیآید؛ زیرا پیچیدگی و دشواري در لفظ وجود ندارد تا برطرف کردن آن
را تفسیر بنامیم بلکه این کار، عمل به شیوه معمول و متعارف (شناخته شده براي عامه مردم) است؛ زیرا تفسیر عبارت است از
،« اصالۀ الاطلاق » یا « اصالۀ الحقیقه » برطرف ساختن ابهام از لفظ دشوار براي ظاهر شدن معناي آن، و این اشکال (ابهام) در جایی که
یا یکی از اصول لفظیه جاري باشد، ایجاد نمیشود، اما اگر نارساییاي در لفظ باشد که موجب ابهام معنا گردد- « اصالۀ العموم » یا
. به دلیل اسباب یا عواملی که گاهی موجب ابهام یا اجمال الفاظ قرآن میگردد و ( 1) البیان، ص 287 و 288
ص: 74
مقصود آیه در پیچیدگی تعبیر پوشیده میماند- براي برطرف ساختن ابهام موجود، نیاز به تفسیر خواهد بود و در چنین مواردي، تنها
با تمسک به اصول لفظی شناخته شدهاي که براي کشف مقاصد هر گوینده در عرف کاربرد دارد، تفسیر ممکن نیست، بلکه
شیوهها و ابزارهاي مخصوصی دارد و با شیوههاي رایجی که مردم براي فهم کلام عادي از آن استفاده میکنند متفاوت است. در
ادامه در ضمن فرمایشات علامه طباطبایی قدّس سرّه خواهد آمد.
بنابراین تفسیر به رأي که از نظر عقل مذموم و در پیشگاه شرع ممنوع است، تنها این گونه موارد متشابه یا سراسر فرو رفته در ابهام
را شامل میشود. بنابراین آنچه استاد بزرگوار بیان فرمودند ظاهرا از موضوع بحث جداست و عبارت پایانی ایشان- که خلاصه
سخن اوست- نیز به همین مطلب اشاره دارد.
دیدگاه علامه طباطبایی درباره تفسیر به رأي
اختصاص، تک روي و استقلال طلبی را افاده میکند؛ یعنی « برأیه » اضافه در کلمه » : استاد علامه طباطبایی قدّس سرّه میفرماید
مفسر هنگام تفسیر قرآن، تنها به ابزاري که براي فهم کلام عرب در اختیار دارد بسنده میکند و آنگاه با مقایسه کلام خدا با کلام
بشر، به تفسیر مبادرت میورزد. هر گاه بخشی از سخن گوینده- هر کس که باشد- بر ما عرضه شود، بی درنگ از اصول شناخته
شده نزد همه براي کشف مقصود سخن او بهره میجوییم و با استفاده از آن اصول میگوییم: گوینده از این بخش سخنش، فلان
معنا را اراده کرده است. درست همان شیوهاي که در مورد اقرار یا شهادت و امثال آن به کار میبریم؛ زیرا بیان ما بر پایه دانستههاي
لغوي و مصداقهاي شناخته شده کلام- اعم از حقیقت و مجاز- استوار است. اما کاربرد چنین شیوهاي با بیانات قرآن روا نیست؛
زیرا قرآن کلامی است که در عین اینکه بخشهاي آن جداي از هم است به هم پیوسته است و بنا به فرمایش امیر مؤمنان علیه
بخشی از قرآن توسط بخش دیگر گویا میگردد، و بعضی از آیات آن شاهد و قرینه آیات دیگر » السّلام
ص: 75
تنها مراجعه به یک آیه با اعمال قواعد شناخته شده، بدون آنکه شخص از قبل نسبت به تمامی آیات دیگر متناسب با ،«1» « است
آن، شناخت پیدا کرده و در تدبر آنها کوشیده باشد، کفایت نمیکند. بنابراین تفسیر به رأي در واقع به شیوه به کار برده شده براي
فهم قرآن برمیگردد نه به خود فهم قرآن؛ یعنی نهی از تفسیر به رأي تنها ناظر به این نکته است که کتاب خدا به شیوهاي تفسیر
شود که کلام دیگران درك میشود. اینجاست که هر چند در مقام فهم، به رأي صواب هم رسیده باشد باز هم نکوهیده است؛ زیرا
به هر حال شیوه را اشتباه برگزیده است.- در ادامه میافزاید:- شاهد این مدعا اینکه در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنوز قرآن
صفحه 54 از 345
یک جا گرد آوري نشده بود و تنها به صورت سورهها و آیههایی پراکنده در دست مردم وجود داشت؛ لذا امکان وقوع در ورطه
اشتباه به هنگام تفسیر هر بخشی به طور جداگانه بسیار جدي بود.
خلاصه بحث اینکه: آنچه در حدیث از آن نهی شده تنها این است که مفسر در مقام تفسیر نوعی استقلال براي خویش قائل باشد و
تنها به نظر خودش- بدون توجه به نظرات دیگران و مراجعه به آنها تکیه نماید. این نهی ایجاب میکند که در تفسیر قرآن به جهت
دیگري توجه نماید، و آن از نظر احتمال، دو امر بیش نیست:
سنت باشد که در هنگام تفسیر باید به آن رجوع کند، با این صفت که قرآن « جهت دیگر » 1. قرآن، 2. سنت. حال اگر منظور از آن
است سازگار نیست، کما اینکه با خود سنت هم تعارض دارد، چون سنت هم در موارد مشکوك، به خود «2» « تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ »
قرآن ارجاع داده میشود؛ در نتیجه براي تفسیر قرآن جز خود قرآن هیچ مرجعی براي مراجعه باقی نمیماند- که حق هم همین
است- چون آیات قرآن خود به تنهائی مفسر همدیگرند و گویایی هر آیه در ارتباط با آیه دیگر بوده و هر یک گواه صدق دیگري
.«3» « است
سخن استاد علامه طباطبایی قدّس سرّه در اینجا، تحقیقی بایسته نسبت به روش فهم قرآن به حساب میآید. ایشان در مقدمه تفسیر
در فهم معانی آیات تنها اکتفا نمودن به انس و عادت، فرد را در راه رسیدن به عمق مقاصد قرآن دچار ( 1) نهج البلاغه » : میفرماید
. صبحی صالح، خطبه 133
.89 : 2) نحل 16 )
. 77 و ج 1، ص 10 - 3) تفسیر المیزان، ج 3، ص 79 )
ص: 76
سر در گمی ساخته، او را از واقعیت دور میسازد؛ زیرا کلام خداوند افاضاتی بیمانند است که از ناحیه ذات مقدس او صادر
سُبْحانَ اللَّهِ » و «2» « لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ » و «1» « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ » : میشود. چنان که میفرماید
و همین موجب شده است که آگاهان در درك مفاهیم قرآن تنها به فهم متعارف و عادي اکتفا ننمایند، بلکه به ،«3» « عَمَّا یَصِفُونَ
خود اجازه دهند تا براي درك حقایق قرآن، پاي بحثهاي علمی را به این میدان باز کنند و اقدام به اجتهاد نمایند.
در این راستا دو شیوه بحث وجود دارد: نخست آنکه به صورت مستقل، مسأله مطرح شود و مورد بحثها و کاوشهاي دقیق علمی
و فلسفی قرار گیرد، و نتیجه آن به عنوان نظریات مسلم و گاه فرضیات مظنون یا مشکوك، بر آیات تحمیل گردد و ادعا شود که
مراد آیه مبارکه همین مطلب است، که این شیوه را، قرآن کریم مردود میشمارد.
دوم آنکه قرآن را به خود قرآن تفسیر نماییم و معناي آیه یا توضیح آن را با تدبر در آیات مشابه به دست آوریم، که این شیوه،
بخشی از آن توسط بخش دیگر گویا میگردد » : مورد پسند قرآن است؛ زیرا قرآن همان طور که امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید
.«5» « وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ » : خداوند میفرماید .«4» « و گواه صدق هر یک از آیات قرآن در دیگري نهفته است
باشد، ولی روشنگر خودش نباشد. قرآنی که خداوند نازل فرموده تا « تبیان همه چیز » پس از ساحت قدس قرآن به دور است که
هدایتگر مردم، و چراغ راه آنان، و بیانگر مبهمات، و میزان سنجش نیک و بد باشد، چگونه ممکن است توان راهنمایی مردم به
درك مفاهیم خویش را نداشته باشد یا از ارشاد انسان به سوي دلایل روشن خود، خودداري کرده باشد؟ مگر خداوند خودش
.11 : شوري 42 .« چیزي مانند او نیست » ( وعده نداده است: ( 1
.103 : انعام 6 .« چشمها او را در نمییابند و اوست که دیدگان را در مییابد و او لطیف آگاه است » (2)
.159 : صافات 37 .« خدا منزّه است از آنچه در وصف میآورند » (3)
. 4) نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 133 )
صفحه 55 از 345
.89 : نحل 16 .« این کتاب را که روشنگر هر چیزي است بر تو نازل کردیم » (5)
ص: 77
کدامین تلاش و کوشش از تلاش در راه فهم کتاب خدا و استنباط مفاهیم و استخراج .«1» « وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا »
گوهرهاي نهفته آن مهمتر است!؟
آري، هدایتگري قرآن در راستاي رسیدن به عمق معانی آن از هر وسیله دیگر برتر است بلکه هیچ چیز در این زمینه از آن سزاوارتر
نیست. بر اساس روایات رسیده در باب تفسیر، شیوه پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین- صلوات اللّه علیهم اجمعین- در تفسیر
قرآن همین گونه بوده است و حتی یک مورد هم وجود ندارد که آنان براي فهم آیهاي به یک دلیل عقلی نظري یا فرضیه علمی و
.«2» « امثال آن تمسک جسته باشند
در توضیح نظریه علامه در این زمینه مطالب زیر قابل توجه است:
قرآن در مقام بیان و اداي مقاصد خود روشی ویژه دارد که کاملا با سایر روشها متفاوت است، که البته امري بسیار طبیعی نیز
هست؛ زیرا هر صاحب فنّ جدیدي که سخنی تازه آورده باشد، روش ویژه خود را نیز عرضه میدارد. بنابراین قرآن همچون روشی
نوین در گفتار بود، با تعابیر و زبان و لهجه ویژه خود ظهور کرد که از لهجههاي موجود برتر مینمود.
آري، قرآن براي بیان مقاصد و اهداف خویش اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد که این اصطلاحات جز با بیان خودش- همچون
هر صاحب اصطلاحی- قابل شناخت نیست. بدیهی است که براي آشنایی با اصطلاحات هر یک از فنون و علوم، تنها مراجعه به
لغت و قواعد آن کافی نیست، همچنین تنها آشنایی با اصول متعارف موجود براي فهم کلام، کارساز نیست، چرا که آنها عرف
مراجعه « نحو » عاماند و علوم و فنون، عرف خاص؛ لذا کسی که قصد دارد- مثلا- با اصطلاحات علم نحو آشنا شود ناگزیر باید به
کند نه دیگر دانشها. همه علوم و فنون داراي اصطلاح خاص نیز بر همین منوال است؛ از این رو قرآن نیز، تنها خودش میتواند
مفسر خود باشد و گویایی بخشی از آن با بخش دیگر مرتبط است، و بخشهاي آن هر یک شاهد صدق دیگري به شمار میآید.
.« و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، به یقین راههاي خود را بر آنان مینمایانیم » ( آري، این شیوه گفتار، ویژه صاحبان اصطلاح ( 1
.69 : عنکبوت 29
.9 - 2) المیزان، ج 1، ص 10 )
ص: 78
است- موقعی که اصطلاحات خویش را به کار میبرند- لذا قرآن در تمامی تعبیرات خود طبق عرف عام سخن نگفته است. به
عبارت دیگر همه تعابیر قرآن این گونه نیست که جز با بیان خود قرآن قابل فهم نباشد، بلکه تنها آن بخش از تعابیر که طبق
اصطلاح ویژهاش بیان شده و مفاهیمی غیر از مفاهیم سخنان دیگر را در بر دارد، باید با بیان خود قرآن شناخته شود، ولی آن بخش
از قرآن که بر طبق قواعد لغت و عرف عام آورده شده، فهمش نیز با مراجعه به اصول و قواعد مقرر عرفی ممکن خواهد بود و به
دیگر سخن، احتیاج به شناخت اصطلاحات ویژه قرآن، تنها در مواردي است که در ظاهر تعابیر، غموض و ابهامی هست که نیاز به
تفسیر دارد، اما اموري که به ظواهر قرآن مربوط میشود؛ یعنی براي ترجمه واژههاي قرآن و ادراك آن بخش از مفاهیم قرآن که
حسب عرف عام نازل شده، دیگر نیازي به شناخت اصطلاح خاص قرآن ندارد؛ زیرا در این موارد، بدون شک ظواهر کلام حجت
است و در قرآن و غیر قرآن با هم تفاوتی ندارد، ولی مورد بحث ما با ترجمه تفاوت دارد؛ زیرا بحث ما در جایی است که مقصود
از کلام، در پس پرده لفظ، مخفی مانده که از آن به بطن تعبیر میشود، باطنی که در پس پرده ظاهر لفظ، پوشیده مانده است. ظاهر
قرآن براي عموم مردم است؛ زیرا همان ظاهر را که میفهمند براي آنان حجت و مستند تکالیف ایشان است. اما باطن قرآن براي
خواص است؛ آنان که در اسرار پنهان عمیق میاندیشند و نهانهاي در پس حجابها را بیرون میکشند و درست به خاطر وجود
صفحه 56 از 345
همین باطن است که از دانشمندان و پیشوایان امت خواسته شده که در آیات قرآن بیندیشند و در آن تدبر نمایند و مفاهیم آن را به
خوبی درك کنند و چنان که بایسته است آنها را بشناسند.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ » : و باز میفرماید «1» « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » : خداوند میفرماید
و این قرآن را به سوي تو فرود آوردیم تا براي مردم آنچه را به سوي ایشان » ( و در جاي دیگر میفرماید: ( 1 «2» « عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها
.44 : نحل 16 .« نازل شده است تبیین کنی و امید که آنان بیندیشند
.24 : محمد 47 .«؟ آیا به آیات قرآن نمیاندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است » (2)
ص: 79
نیز پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله فرموده است: .«1» « کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ »
قرآن داراي ظاهري و باطنی است؛ ظاهر آن حکم و باطنش علم است؛ ظاهرش آراسته و باطنش عمیق است؛ شگفتیهاي آن »
بیشمار و تازههایش جاوید و پایدار است، پس بر انسان است که بصیرت خویش را به جولان وا دارد تا این صفات را عیان ببیند و
.«2» « سعی کند بیندیشد؛ زیرا اندیشیدن مایه حیات قلب دانایان است
علامه فیلسوف، ابن رشد اندلسی میگوید که دین در تعلیمات و برنامههاي موفق خود راهی پیموده تا موجب بهرهمندي عموم مردم
باشد و دانشمندان نیز به آن گردن نهند، بنابراین گاه در قرآن تعابیري به کار برده شده که هر دو گروه آن را میفهمند، با این
به دست میآورند تا بدان قانع گردند. « ممثّل به » تصویري مشابه « ممثّل له » تفاوت که عامه مردم به ظاهر مثال توجه میکنند؛ لذا از
«3» . اما دانشمندان به حقیقتی که در قالب مثال آمده پی میبرند
در آینده از روش قرآن و شیوههاي بیان آن- در فصلی جداگانه- سخن خواهیم گفت. اکنون به ذکر چند مثال از قرآن به عنوان
گواه راستی سخنان علامه طباطبایی میپردازیم:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ » : خداوند میفرماید
این آیه خطابی است فراگیر که تمامی گرویدگان به دین را به ایمان واقعی و لبیک گفتن به نداي اسلام- چه در .«4» « تُحْشَرُونَ
مقام اعتقاد و چه در مقام عمل و تسلیم محض در مقابل شریعت- فرا میخواند؛ زیرا ایمان واقعی و تسلیم محض خداوند بودن،
این کتابی مبارك ] » ( موجب حیات قلب و آرامش درونی و به دست آوردن لذتها است، ولی آنکه از مسیر دین منحرف و با ( 1
.29 : ص 38 .« است که آن را به سوي تو نازل کردهایم تا در [باره آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند
. 2) تفسیر المیزان، ج 1، مقدمه، ص 10 . کافی، ج 2، ص 599 )
. ص 97 ،« الکشف عن مناهج الأدلۀ » 3) ابن رشد، رساله )
اي کسانی که ایمان آوردهاید، چون خداوند و پیامبر، شما را به چیزي فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت » (4)
.24 : انفال 8 .« کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد، و هم در نزد او محشور خواهید شد
ص: 80
شیوههاي عملی آن مخالف باشد، همواره در دنیایی از نگرانی و اضطراب به سر خواهد برد و حوادث روزگار، خواب راحت را از
چشمان او ربوده، هر لحظه ترس از وقوع حوادث ناگهانی، سراسر وجود او را فرا خواهد گرفت، اما فردي که بر خدا توکل کند، در
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ » : زندگی در آسایش و امنیت و در کنف حمایت الهی آسوده خاطر خواهد زیست، چنانچه در آیه دیگري میفرماید
تا .«2» « الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ، أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » : یا میفرماید «1» « عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
وَ» : روشن شد و به نظر میرسد ابهامی در مفهوم آیه نیست. اما در ادامه آیه که میفرماید « إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ » اینجا تفسیر
غبار ابهام چهره معنا را سخت فرا میگیرد؛ زیرا آیه منحرفان از مسیر حق را تهدید میکند «3» « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ
صفحه 57 از 345
که خداوند میان آنان و دلهایشان فاصلهاي ایجاد میکند. اکنون سؤال این است که این فاصله چگونه ایجاد میشود و چگونه
ایجاد این فاصله، کیفر آنان در مقابل کنار گذاشتن احکام الهی است؟ در مقام پاسخ به این سؤال اختلاف شدیدي میان معتقدان به
جبر و پايبندان به مسلک اختیار در گرفته و هر یک از معتزله و اشاعره آن را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. مفسران نیز در
در بحث متشابهات، ذیل آیات « التمهید فی علوم القرآن » تفسیر این آیه اختلاف نظرهاي فراوانی دارند که ما آنها را در جزء سوم
هدایت و ضلال، شماره 80 نقل کردهایم و آنچه به عنوان قول صحیح در تفسیر آیه- با استفاده از آیات دیگر- برگزیدیم با نظر
اکثر مفسران متفاوت است؛ نظر ما این است که ایجاد فاصله در آیه، کنایه از مردن قلب است. بنابراین شخص هیچ چیز را درك
نمیکند. شاعر میگوید:
« لا تعجبن الجهول حلّته فذاك میت و ثوبه الکفن »
اسلام، به سعادت زندگی فرا میخواند؛ لذا نپذیرفتن اسلام به منزله نپذیرفتن سعادت حیاتی است که از ادراکات خیر خواهانه «4»
.3 : طلاق 65 .« و هر کس بر خدا اعتماد کند او براي وي بس است » ( سرچشمه میگیرد و به انسان ( 1
.28 : رعد 13 .« آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد » (2)
.24 : انفال 8 .« و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد » (3)
.« جاهل بیخرد را آرایش لباس او نفریبد* زیرا او همچو مردهاي است که پوشش او کفن او است » (4)
ص: 81
قدرت احساسی عمیق میبخشد که با داشتن آن در زندگی سعادتمند شده و از کرامت والاي انسانی خویش بهرهمند میگردد،
ولی اگر سرشتش را وارونه گرداند، بهرهمندي او زوال یافته، بدون شک، در زندگی دچار شقاوت خواهد شد و همواره در
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ » : تاریکیهاي جهل و گمراهی به سر خواهد برد. خداوند میفرماید
بنابراین انسانی که در تاریکیهاي گمراهی سرگردان است گویی .«1» « کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ
احساس خود را از دست داده و کرامت والاي خویش را باخته است. چنین شخصی خود را فراموش کرده و از انسان بودن خویش
غافل است. حیاتی پست و حیوانی دارد؛ تنها دنبال سیر کردن شکم خویش است و آرمانی دیگر در سر نمیپروراند. این پستی
تدریجی که به زندگی او راه یافته در نتیجه سهل انگارياي است که نسبت به خود و کرامت انسانیش روا داشته است. آیه مبارکه
وَ لا » : نیز همان معنا را میفهماند. خداوند در آیهاي دیگر میفرماید «2» « وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ »
زیرا فراموشی نفس، کنایه از دور شدن از نشانههاي انسانیت و شرافت اصلی انسان ؛«3» « تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَ هُمْ
.«4» « وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ » : است. در جاي دیگري میفرماید
میتواند باشد. فقیهان در «5» « وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَۀُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَ با » دومین شاهد بر صدق مدعاي علامه، آیه مبارکه
موضع قطع دست سارق اختلاف نظر دارند، این اختلاف ناشی از ابهامی است در تعبیر دست که آیا از کتف به حساب میآید یا از
آرنج یا ساق یا مچ یا بن انگشتان؟
خداوند سرور کسانی است که ایمان » ( عیاشی در تفسیر خویش از زرقان، شاگرد ابن ابی داوود و قاضی القضات بغداد ( 1
آوردهاند. آنان را از تاریکیها به سوي روشنایی بیرون میبرد. [ولی کسانی که کفر ورزیدهاند، سرورانشان [همان عصیان گران
.257 : بقره 2 .« طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوي تاریکیها بیرون میبرند
انعام .« و دلها و دیدگانشان را بر میگردانیم [در نتیجه به آیات ما ایمان نمیآورند] چنان که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند » (2)
.110 :6
.19 : حشر 59 .« و چون کسانی باشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خود فراموشی کرد » (3)
صفحه 58 از 345
.« و اگر میخواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات بالا میبردیم، اما او به زمین [دنیا] گرایید و از هواي نفس خود پیروي کرد » (4)
.176 : اعراف 7
.38 : 5) مائده 5 )
ص: 82
دزدي را نزد معتصم- خلیفه عباسی- آوردند. دزد اقرار کرد، خلیفه دستور داد تا بر او حد جاري شود. سپس فقها » : روایت میکند
را احضار و از آنان درباره اجراي حد سرقت استفتاء کرد. امام جواد علیه السّلام نیز حضور داشت، هنگامی که معتصم از موضع قطع
بود، چون در آن آیه مقصود از دست- « آیه تیمّم » دست سارق پرسید، ابن ابی داوود پاسخ داد: از مچ دست و مستند او در این فتوا
گفتند: « آیه وضو » که به زمین زده میشود- کف دست است. عدهاي با او همنظر شدند و دیگران با استناد به
موضع قطع، آرنج است. خلیفه روي به جانب امام جواد علیه السّلام کرد تا نظر آن حضرت را بداند، امام عذر خواستند، ولی خلیفه
نپذیرفت و امام را قسم داد تا نظر خود را بیان فرمایند. امام علیه السّلام فرمود: حال که مرا قسم دادي باید بگویم که ایشان (فقهاي
بغداد) در این فتوا بر خلاف سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نظر دادند؛ دست سارق باید از بن انگشتان قطع شود و کف دست بر
جاي ماند. معتصم پرسید: دلیل شما چیست؟ حضرت پاسخ داد: سخن رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله که فرمود: سجده باید بر
هفت موضع استوار شود:
پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو و دو پا، بنابراین اگر دست سارق از مچ یا آرنج قطع گردد دیگر براي او دستی که در موقع
یعنی همین مواضع هفت گانه -« وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ » : و این در حالی است که خداوند میفرماید «1» سجود بر زمین نهد باقی نمیماند
این استنباط بدیع امام بسیار مورد پسند .«3» « و آنچه را به خداوند تعلق دارد قابل قطع نیست «2» « فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً » - سجود
معتصم واقع شد و دستور داد که دست سارق از بن انگشتان قطع شود.
که در ظاهر به معناي معابد است- با انضمام -« مساجد » اکنون به دقت نظر امام توجه کنید که چگونه با ظرافت به تأویل ظاهر کلمه
حدیث پیامبر به معنایی باطنی در بیان مواضع سجود (مواضعی که به واسطه آن سجود تحقق مییابد) دست زدند و از رهگذر این
را تفسیر و با این روش بدیع، موضع قطع دست را تعیین فرمودند. امام علیه السّلام این گونه استنباط « قطع ید سارق » تأویل، آیه
میفرماید: کف دست که از مواضع هفت گانه سجود به شمار میآید، مخصوص خداوند است؛ لذا ( 1) تفسیر عیاشی، ج 1، ص
.320
.18 : جن 72 .« پس هیچ کس را با خدا مخوانید » (2)
.319 - 3) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 320 )
ص: 83
مشمول عقوبت حد سرقت قرار نمیگیرد؛ زیرا کیفر حد، در مقابل گناهی است که جز درباره کسی که مرتکب آن شده جاري
نمیشود، ولی کف دست، موضع سجده براي خداوند است.
نظر ذهبی درباره تفسیر به رأي
ممنوع » و « جایز مورد قبول » محمد حسین ذهبی در این باب سخنی دارد که باعث شگفتی است؛ وي تفسیر به رأي را به دو قسم
تقسیم میکند و سپس کوشش میکند تا حدیث منع از تفسیر به رأي را بر قسم مورد نکوهش حمل کند. « مورد نکوهش
در این حدیث؛ اجتهاد است. بنابراین تفسیر به رأي یعنی تفسیر قرآن از راه اجتهاد؛ به عبارت دیگر، « رأي » مقصود از » : او میگوید
بعد از اینکه مفسر با کلام عرب و شیوههاي گفتار و واژههاي عرب و اقسام دلالت آنها کاملا آشنا شد و به مدد اشعار جاهلی
صفحه 59 از 345
توانست واژههاي عربی و دلالت آنها را توجیه کند و در مقام تفسیر بر اسباب نزول و ناسخ و منسوخ آیات و دیگر ابزار مورد نیاز
احاطه کامل یابد، دست به اجتهاد در تفسیر میزند. این تفسیر به رأي است.- آنگاه میگوید:- دانشمندان از گذشته دور درباره
جواز تفسیر به رأي اختلاف نظر داشتهاند، برخی با سختگیري تمام از آن سر باز میزدند و گروهی بر عکس، آن را جایز دانسته،
در اینکه قرآن را با اجتهاد خود تفسیر کنند اشکالی نمیدیدند؛ گویا این دو گروه در مقابل هم قرار گرفته و هر یک کوشیده است
.« تا پایههاي نظریه خویش را با دلیل و برهان مستحکم سازد
ولی اگر ما » : سپس ذهبی دلایل هر یک از دو گروه را نقل کرده و به تفصیل به تک تک آنها جواب میدهد. و در پایان میگوید
. بر دو قسم است: 1 « اجتهاد » به ادله طرفین نزاع باز نگریم و آنها را به دقت تحلیل کنیم، در مییابیم که نزاع آنان لفظی است و رأي
آنکه با کلام عرب و شیوههاي گفتار آنها سازگار و با کتاب و سنت همسو است و سایر شروط تفسیر نیز در آن رعایت گردیده؛
که چنین اجتهادي البته جایز است؛ 2. آنکه با قواعد زبان عربی ناسازگار و با ادله شرعی ناهمگون است و از
ص: 84
.«1» « سایر شرایط تفسیر نیز برخوردار نیست، که چنین اجتهادي البته مورد نهی و قابل نکوهش است
ولی سر باز زدن برخی از پیشینیان از تفسیر قرآن به دلیل اعتماد نداشتن به خود و کمی بضاعت علمی آنان درباره مفاهیم کلام
خداوند بوده است، ولی دانشمندان آگاه به مقاصد شریعت، با جرأت علمی تمام و احاطه کامل و همه جانبه بر مفاهیم قرآن، به
وادي تفسیر گام نهادهاند و تفسیر به رأي هم به طور مطلق مورد نهی قرار گرفته است نه- چنان که ذهبی پنداشته- یک قسم از آن؛
اما آنچه او را دچار این توهم کرده این است که وي تفسیر به رأي را به معناي اجتهاد دانسته و آن را در مقابل تفسیر مأثور قرار
داده است، و گرنه شکی نیست که به کار بستن اجتهاد براي استنباط مفاهیم آیات کریمه قرآن، چنانچه با شیوه متعارف صورت
پذیرد درست و جایز است؛ لذا تفسیر به رأي- که به طور مطلق مورد منع قرار گرفته- همان تکروي در تفسیر یا تحمیل رأي بر
قرآن کریم است؛ چنان که گذشت.
حجیت ظواهر قرآن
ممکن است برخی دچار این پندار باشند که به ظاهر آیات قرآن کریم نمیشود تمسک جست، چون ظاهرش آراسته، باطنش ژرف
و اعماقش دست نیافتنی است و عوامل باز دارنده از تمسک به ظاهر آیات- از قبیل تخصیص، تقیید، نسخ، تأویل و ...- هم بسیار
است، ولی این مدعا با فرمان تدبر در آیات و تشویق بر تعمق در آن و استخراج گوهرهاي تابناك آن ناسازگار است.
.«2» « أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها »
.«3» « فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ »
. 1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 264 و 255 ) .«4» « وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ »
.58 : محمد 47 «؟ آیا به آیات قرآن نمیاندیشید؟ یا (مگر) بر دلهايشان قفلهایی نهاده شده است » (2)
.58 : دخان 44 « در حقیقت، (قرآن) را بر زبان تو آسان گردانیدیم، امید که پند پذیرند » (3)
.17 : قمر 54 «؟ و قطعا قرآن را براي پند آموزي آسان کردهایم، پس آیا پند گیرندهاي هست » (4)
ص: 85
.«1» « إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ »
.«2» « قُرْآناً عَرَبِیا غَیْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ »
.«3» « کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ »
صفحه 60 از 345
همچنین با ترغیب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که فرموده است در مواقع سرگردانی در درك امور، به قرآن بنگرید و احادیث مشتبه
را بر آن عرضه کنید و نیز شیوه خاندان پیامبر علیهم السّلام در استنباط احکام از نصوص قرآن و به دست آوردن کلیدهاي رمز و
ظرافتهاي بیانی آن نیز در تضاد و ناسازگاري است.
آنگاه که تیرگیهاي فتنه همچون پارههاي شب سیاه بر شما سایه افکند، به قرآن پناه » : پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرماید
او پذیرفته است. «4» ببرید؛ زیرا شفاعت و سعایت
هر کس قرآن را راهنماي خویش قرار دهد، قرآن او را به سمت بهشت خواهد برد و هر کس به قرآن پشت کند او را به سوي
دوزخ روانه خواهد کرد. راهنمایی است که بهترین راه را مینمایاند. در این کتاب تفصیل و تبیین همه چیز و راه دست یافتن بدان
موجود است. کلامش جدا کننده حق از باطل است؛ تنها تفنن در گفتار نیست؛ داراي ظاهر و باطن است، ظاهرش در بر دارنده
احکام و فرامین شرعی است و باطنش سرشار از علم و حکمت و حقایق جاري در بستر زمان؛ ظاهرش آراسته و باطنش ژرف و پر
معنا و مشتمل بر برهانهاي محکم که هر یک گواه صدق دیگري است؛ شگفتیهاي آن پایان ناپذیر و تازههاي آن نافرسودنی
است؛ و براي هر که خواستار هدایت و استفاده از نورانیت آن است، چراغهاي هدایت و پرتوهاي حکمت و براهین شناخت در جاي
جاي قرآن پراکنده است. پس باید دیده حقیقت بین گشود تا قرآن را بر این صفات دید و از پرتو هدایت آن بهره جست و از
ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد » ( هلاکت و گرفتاري رهایی یافت؛ زیرا تفکر و تدبّر در قرآن مایه حیات قلب انسان آگاه ( 1
.3 : زخرف 43 « که بیندیشند
.28 : زمر 39 « قرآنی عربی، بی هیچ کژي، باشد که آنان راه تقوي پویند » (2)
: ص 38 « این) کتابی مبارك است که آن را به سوي تو نازل کردهایم تا در (باره) آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند ) » (3)
.29
4) سعایت مقابل شفاعت است. شفاعت، وساطت براي رسیدن به سعادت است و سعایت، وساطت براي رسیدن به شقاوت است. )
ص: 86
است. هم چنان که طالب روشنایی در تاریکیها به واسطه نور پیش میرود؛ پس بر شما است که نیک استنباط کنید و در اقدام بر
.«1» « کارهاي خیر درنگ نکنید
در این قرآن دلایل هدایت و چراغهاي ظلمت شکن » : به همین معنا حدیث دیگري است از امام صادق علیه السّلام که میفرماید
.«2» « وجود دارد؛ انسان حق طلب باید دیده بصیرت خویش را بر روي نور بگشاید تا حقایق را مشاهده نماید
مقصود از تفکر مطلوب در اینجا، تعمق و ژرف اندیشی در براهین قرآن و تعابیر دقیق آن است. در این خصوص خداي تعالی
با توجه به این آیه روشن است که تفکر در قرآن .«3» « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » : میفرماید
خواسته شده است و هدف نهایی نزول قرآن همان تعمق و ژرف نگري در آن « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ » بعد از تبیین و بیان « لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ »
است. امام صادق علیه السّلام میفرماید:
قرآن پندهایی است » : و نیز میفرماید «4» « خداوند در قرآن، براي بندگانش تجلی یافته، ولی آنان در نمییابند و دیده بینا ندارند »
که براي دانشوران (اهل معرفت) نازل گشته نه دیگران (بیگانگان با دانش و معرفت)، براي کسانی که قرآن را آنچنان که بایسته
آگاه باشید که » : امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید .«5» « است تلاوت میکنند و تنها ایشان به قرآن گرویدهاند و آن را میشناسند
خداوند بر بندهاش- بعد » : نیز پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرماید .«6» « هیچ سودي در قرائت قرآن، بدون تدبر در آن، نیست
إِنَّ فِی خَلْقِ » همچنین هنگامی که آیه .«7» « از نعمت ایمان- نعمتی برتر از قرآن شناسی و آگاهی از تأویل آن نبخشیده است
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ، وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ
صفحه 61 از 345
نازل گردید، ( 1) کافی، ج 2، کتاب فضل القرآن، ص «8» « السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ
. 598 ، حدیث 2 -599
. 2) کافی، ج 2، ص 600 ، شماره 5 )
.« و این قرآن را به سوي تو فرو آوردیم تا براي مردم آنچه نازل شده توضیح دهی به امید آنکه آنان بیندیشند » (3)
.44 : نحل 16
. 4) بحار الانوار، ج 89 ، ص 107 )
.213 - 5) محاسن برقی، ص 214 )
. 6) معانی الأخبار صدوق، ص 215 )
. 7) بحار الأنوار، ج 89 ، ص 183 )
مسلما در آفرینش آسمان و زمین و در پی یک دیگر آمدن شب و روز، براي خردمندان نشانههایی [قانع » (8)
ص: 87
.«1» « بدا به حال کسی که قرآن را لقلقه زبان خویش کند و در آن تدبر نکند » : فرمود
آري؛ بدا به حال کسی که این آیات کریمه و احادیث نقل شده از اهل بیت وحی و رسالت را ببیند و با دقت نظر در آنها تدبّر
ننماید و آنها را بیهوده تلقّی کرده، میزان جدایی حق از باطل به حساب نیاورد.
بهترین گواه بر امکان فهم مفاهیم قرآن و دستیابی بر مبناي آن است. پیامبر گرامی « عرض روایات بر قرآن » گذشته از این، احادیث
بر هر حقی حقیقتی آشکار و بر هر صوابی پرتوي از نور افکنده شده است، هر آنچه با کتاب » : اسلام صلّی اللّه علیه و آله میفرماید
.« خدا همسوست به آن چنگ زنید و هر آنچه را در تعارض با آن است رها کنید
اي مردم! آنچه از من براي شما نقل » : او همچنین در سرزمین منی، در حجۀ الوداع خطبهاي ایراد فرمود که در بخشی از آن آمده
امام صادق علیه .« میشود اگر با کتاب خدا سازگاري دارد، من گفتهام و آنچه با کتاب خدا ناسازگار و در تضاد است من نگفتهام
بازگشت تمامی اشیاء به قرآن و احادیث پیامبر است و هر حدیثی که با کتاب خدا ناسازگار باشد سخنی بیهوده » : السّلام میفرماید
.« بیش نیست
اگر حدیثی برایتان نقل شد، و از قرآن یا حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر درستی آن گواهی یافتید، درست » : همچنین فرمود
.«2» « است و گرنه دروغ است و آورنده آن حدیث بدان سزاوارتر است
در بسیاري از موارد، ائمه علیهم السّلام اصحاب خود را براي فهم مسائل و استنباط احکام به قرآن ارجاع میدادند که این خود
به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: ممکن است » : دلیلی قاطع و روشن بر حجیت ظواهر قرآن است. زرارة بن أعین میگوید
بفرمایید از کجا این مطلب را به دست آورده و فرمودید مسح باید بر قسمتی از سر و پا باشد نه تمام آن؟ حضرت تبسمی کرد و
فرمود: اي زراره! این مطلبی است که کننده است و همانان که خدا را [در همه احوال ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند
و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و میگویند که پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاي، منزّهی تو! پس ما را از عذاب
.191 -190 : آل عمران 3 .« آتش دوزخ در امان بدار
. 1) شرح باب حادي، ص 8. ر. ك: مجمع البیان، ج 2، ص 554 )
. 3 و 5 ،2 ، 2) این چهار حدیث نقل از کافی، ج 1، (باب الأخذ بالسنۀ و شواهد الکتاب)، ص 69 ، حدیث 1 )
ص: 88
از این میفهمیم که در وضو « فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده و در قرآن نیز آمده است، خداوند میفرماید
صفحه 62 از 345
از این بخش آیه هم در مییابیم که تمام دو دست تا آرنج « وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ » : باید تمام صورت شسته شود، سپس میفرماید
در آمده میفهمیم که « رؤوس » که بر کلمه « باء » از حرف « وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ » : نیز همانند صورت باید شسته شود. آنگاه میفرماید
مسح باید بر قسمتی از سر باشد، سپس همان طور که دو دست را- در حکم- همانند صورت دانست، دو پا را نیز- در حکم- به سر
از این بخش در مییابیم که حکم پاها هم مانند سر است؛ سپس فرمود: ؛«1» « وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ » : ملحق مینماید و میفرماید
بدین گونه ثابت میشود که پارهاي از محل شستن، باید «2» « فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ »
.«3» « مسح شود
بر مفعول فعلی که متعدي بنفسه است، ناگزیر باید به نکتهاي « باء » امام علیه السّلام بدین نکته اشاره میفرماید که با آمدن حرف
دلالت بر ربط بین « باء » توجه داشته باشید و آن هم چیزي نیست جز اینکه مجرد تماس ماسح با ممسوح کفایت میکند؛ زیرا حرف
دو شیء و تماس آن دو با یک دیگر دارد و حکم تکلیفی در جمله هم، دایر مدار قید موجود در کلام است. بنابراین همین که
مسح کننده، دست خود را بر سر قرار داده و حرکت دهد، با اولین حرکت، تکلیف (که همان ربط دست با سر و صرف لمس آن
است) انجام شده است، و دلیلی هم بر ادامه حرکت دست بر سر وجود ندارد، بنابراین، شرط نشده که مسح شامل تمام سر شود.
امام علیه السّلام در این بیان، ما را بدین نکته آگاه میسازد که با دقت نظر در قیود کلام، امکان به دست آوردن این قبیل احکام
شرعی از آیات قرآن ممکن است.
به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: » : شیخ طوسی از عبد الأعلی روایت کرده که گفت
بر اثر لغزش، ناخن پایم افتاد، به این دلیل بر آن زهره گوسفندي کشیدم، هنگام وضو ( 1) این برداشت بنابر مجرور خواندن
است که آن نیز قرائتی مشهور است، ولی قرائت به نصب از باب عطف بر محل است، که ما در جاي مناسب خودش « أرجلکم »
همین قرائت را ترجیح دادیم، و در این قرائت دیگر ویژگی تبعیض- با بیانی که داشتیم- وجود ندارد.
.6 : 2) مائده 5 )
. 212 . الکافی، ج 3، ص 30 - 3) ابو جعفر صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 56 و 57 ، باب 21 - التیمم، حدیث شماره 1 )
. وسائل الشیعه، ج 1، ص 413
ص: 89
وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی » : باید چه بکنم؟ امام علیه السّلام فرمود: حکم این مورد و امثال آن از قرآن دانسته میشود؛ خداوند میفرماید
.«2» « بر روي همان زهره مسح کن «1» « الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ
معناي سخن امام این است که آیه فوق بر نفی حرج دلالت میکند؛ هر جا ضرري یا مشقتی به سبب انجام وظیفه شرعی به مکلف
برسد، آن تکلیف برداشته میشود؛ و این مطلبی است که باید هر مسلمانی از خود قرآن به دست آورد! از ائمه علیهم السّلام این
گونه استدلالها به آیات از قرآن براي اثبات مسائل شرعی، در میان جمع حاضران فراوان بر جاي مانده است و این عملکرد ائمه،
آموزش مستقیم این نکته است که همه کس توان فهم قرآن را دارد و ظواهر قرآن براي همه قابل درك است. استاد بزرگوار ما
«3» . آقاي خویی شواهد زیادي براي اثبات این مطلب آورده است
نسبتی ناروا به فقهاي اخباري
اشاره
در دوران متأخر به فقهاي اخباري نسبت داده شده که حجیت ظواهر قرآن را قبول ندارند و استناد به قرآن و استنباط احکام از آن را
صفحه 63 از 345
نادرست میشمرند؛ این نسبت اساسا نادرست است؛ زیرا حتی یک نفر از فقهاي یاد شده نه در گذشته و نه حال، چنین نظري
نداشته و هیچ اثري از چنین مبنایی در مبانی فقهی و استدلال آنان به چشم نمیخورد بلکه عکس آن دیده میشود. آري، شاید در
سخن بعضی از آنان که در صدد بیان رفعت مقام اهل بیت عصمت علیهم السّلام بودهاند و خواستهاند موضع والاي آنان را درباره
قرآن کریم بیان کنند، تعابیري به چشم بخورد که ظاهرش چنین تصوري را ایجاد کند، ولی نباید به ظاهر تعبیرات بسنده کرد، بلکه
باید آن را به معنایی صحیح و قابل توجیه تلقی نمود.
به نظر من دیدگاه اخباريهاي پیشین درباره حجیت ظواهر قرآن، دیدگاهی » : محمد امین استرآبادي (متوفاي 1033 ) میگوید
.78 : حج 22 .« و در دین بر شما سختی قرار نداده است » ( صحیح است؛ زیرا بر این باورند که از ( 1
. 2) وسائل الشیعه، ج 1، ص 464 ، شماره 5 )
.282 - 3) البیان، ص 284 )
ص: 90
طرف خداوند، بر آنچه امت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تا روز رستاخیز نیاز دارند- حتی اموري از قبیل دیه یک خراش کوچک-
دلیل قطعی آورده شده و حجم بزرگی از احکام که در احادیث پیامبر رسیده یا اموري از قبیل نسخ، تقیید، تخصیص و تأویل که به
قرآن و سنت مربوط میشود، همه و همه در گنجینه معارف خاندان پاك پیامبر علیهم السّلام به ودیعت نهاده شده است.
آیات قرآن- در اکثر موارد- و احادیث پیامبر، به گونهاي مجمل است که مردم عادي از آن بیخبرند، از طرف دیگر ما براي به
دست آوردن احکام شرعی نظري- یعنی احکامی که اجتهاد و استنباط آنها ضروري است- اعم از اصلی و فرعی، راهی جز احادیث
ائمه علیهم السّلام نداریم و تا زمانی که احکام قابل اجتهاد از طریق اهل بیت علیهم السّلام به ما نرسیده باشد، نسبت به استنباط آن
.«1» « احکام از کتاب و سنت، مجاز نیستیم؛ بلکه باید در این گونه موارد توقّف نمود و احتیاط ورزید
وي با هدف بیان این نکته که آن بخش از احکام فرعی یا اصلی شرع که از ضروریات دین به شمار نمیآید، تنها باید از طریق ائمه
دلیل دوم، حدیث ثقلین است که نزد شیعه و سنّی متواتر است؛ معناي حدیث مذکور این » : علیهم السّلام به ما رسیده باشد، میگوید
است که باید به کلام ائمه علیهم السّلام تمسک جست تا مصداق حدیث ثقلین تحقق یابد و سرّ مطلب در این است که هیچ راهی
جز از طریق اهل بیت وجود ندارد؛ زیرا تنها اینان نسبت به ناسخ و منسوخ آیات، اطلاق و «2» براي فهم مقصود خداوند در قرآن
.«3» « تقیید و مؤول و غیر مؤول آن شناخت دارند و خداوند علم مربوط به این امور را تنها به پیامبر و اهل بیت اختصاص داده است
چنان که ملاحظه میشود نه در کلام وي و نه در کلام اخباريها پس از او، اثري از کنار گذاشتن کتاب خدا در حوزه فقه و
. استنباط دیده نمیشود. آري کتاب خدا را ( 1) الفوائد المدنیّه، ص 47
2) یعنی مراد حقیقی خداوند که تنها به دست آوردن آن بعد از جست و جو و یأس از وجود قراین صارفه- از قبیل تخصیص یا )
تقیید یا مجاز- ممکن است، نه آنچه که به مجرّد اطلاع داشتن از وضع، از ظاهر لفظ فهمیده میشود؛ از این رو پر واضح است که
در نصوص شرعی نباید در تمسک به ظاهر پر کار برد، شتاب کرد، بلکه باید به جست و جوي کامل دست زد تا مراد حقیقی و
راستین خداوند دانسته شود.
. 3) الفوائد المدنیّه، ص 128 )
ص: 91
به صورت انفرادي و بدون در نظر گرفتن احادیث صحیح رسیده از ائمه علیهم السّلام در مقام استنباط کافی نمیداند. البته سخنی
درست است؛ زیرا در قرآن فقط کلیات احکام و قواعد آن آمده است، و بیان جزئیات به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله واگذار شده و
پیامبر نیز به نوبه خود حجم بزرگی از فرمودههاي خویش در خصوص بیان احکام را نزد جانشینان برگزیده خویش- ائمه طاهرین-
صفحه 64 از 345
به ودیعت نهاده است؛ لذا اینان مخزن اسرار نبوت و وارثان کتاب خدا و حاملان ودایع الهی براي مردماند. از این رو جدا کردن
قرآن از عترت روا نباشد و آن دو، تا روز رستاخیز و ورود به محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هیچگاه از هم جدا نخواهند گردید.
استنباط احکام از ظواهر کتاب و سنت مادامی که بیانی از سوي اهل بیت علیهم السّلام نرسیده » : و مراد استرآبادي از اینکه میگوید
همین است. یعنی تا جست و جوي کامل در احادیث ائمه صورت نپذیرد و معلوم نگردد از سوي آنان بیانی در « باشد، جایز نیست
جهت تخصیص یا تقیید آیهاي رسیده یا نه تمسک به ظاهر آیات درست نیست، ولی پس از فحص و حصول اطمینان از نبود
مخصص یا مقید، در این صورت البته تمسک به ظواهر آیات مجاز خواهد بود.
1104 ) درباره نقش ائمه علیهم السّلام در تفسیر قرآن کریم بیان مفصلی دارد و در آنجا - محدث بزرگ، شیخ حر عاملی ( 1033
اثبات میکند که تفسیر ائمه علیهم السّلام در فهم معانی آیات قرآن کریم- به ویژه آیات الاحکام- کاملا ضروري است. وي در
نیز درباره « وسائل الشیعه » از « کتاب القضاء » فایده 48 - در این خصوص، به گونه گسترده سخن گفته و در -« الفوائد الطوسیّه » کتاب
در این خصوص 220 حدیث نقل میکند و سپس در توضیح آنها « فوائد طوسیّه » این موضوع بابی گشوده است. وي در کتاب
در این باب آن قدر حدیث آوردیم که از سر حد تواتر گذشت؛ احادیثی که از حیث سند و دلالت کمتر از نصوص وارد » : میگوید
شده درباره امامت ائمه علیهم السّلام نیست.
محتواي این احادیث این است که محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و ... قرآن را جز ائمه، کسی نمیداند و براي
دانستن آنها باید به در خانه اهل بیت رفت، همچنین، تفسیر و تأویل آیات و ظاهر و باطن آنها را فقط اینان میدانند و قرآن را چنان
که نازل شده، تنها ایشان میشناسند. مردم در این موضوع با آنان مشترك نیستند.
ص: 92
خداوند که گاه در الفاظ قرآن اجمال و ابهام به کار برده، تنها خواسته تا بدین وسیله مردم براي تفسیر آنها به امام رجوع کنند؛
قرآن، کتاب صامت خداوند و امام، کتاب ناطق اوست. هیچ آیه جز با بیان و تفسیر امام حجت نخواهد بود، تنها ائمه علیهم السّلام
وارثان علم قرآنند و واژهها و مفاهیم آن را میشناسند و چون معانی آیات قرآن احتمال بردار است، هر صاحب حق و باطلی براي
.«1» « اثبات مدعاي خویش بدان استدلال میکند، ولی قرآن را تنها مخاطبان آن میشناسند و بس
ظاهر کلام شیخ حر عاملی، با ظاهر عنوانی که مرحوم کلینی رحمه اللّه در کافی از آن استفاده کرده یکی است. وي در کتاب
کسی قرآن را به طور کامل جمع نکرده و به ظاهر و باطنش آگاهی کامل نیافته » : بابی گشوده با این عنوان « کافی » از کتاب « الحجّه »
است مگر ائمه اهل بیت علیهم السّلام که آگاهی کامل نسبت به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و عام و خاص، در گنجینه دانش
.«2» « آنان است؛ از جدّ بزرگوارشان پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله به ارث بردهاند
از این رو عدم جواز تمسک به ظاهر قرآن، مادامی که به احادیث رسیده از پیامبر و جانشینان وي مراجعه نشده، نکتهاي درست و
غیر قابل انکار است؛ زیرا توضیح و تفصیل جزئیات احکام شرعی که در قرآن به صورت مجمل و مبهم ذکر شده، تنها در سخنان
آن بزرگواران یافت میشود.
1112 ) که معاصر با شیخ حر عاملی بوده نیز از ظاهر روایات همین نتیجه را گرفته؛ لذا کوشیده - سید نعمت اللّه جزایري ( 1050
فقها- رضوان اللّه علیهم- به جواز استنباط احکام از قرآن فتوا » : است تا تعارض ظاهري میان آنها را برطرف سازد. وي میگوید
داده و در مقام عمل نیز چنین کردهاند و آنچه از آیات و روایات، که در ظاهر با این مطلب ناسازگار بوده را یا کنار گذاشته و یا
تدوین کرده و به مدد قواعد اجتهاد اقدام به « آیات الاحکام » ظاهرش را توجیه نمودهاند. و کتابهایی در این خصوص تحت عنوان
استنباط احکام نمودهاند، ولی اخباریون معتقدند که تمام آیات قرآن نسبت به ما متشابه است و ما مجاز نیستیم که اقدام به استنباط
6 و 7 از کتاب القضاء، ابواب ،5 ، حکمی از ( 1) الفوائد الطوسیه، ص 191 و 192 و 163 تا 169 . وسائل الشیعه، ج 27 ، بابهاي 4
صفحه 65 از 345
. صفات قاضی، صفحههاي 20 تا 77
. 2) کافی، ج 1، ص 228 )
ص: 93
قرآن نماییم مگر اینکه در روایات ائمه علیهم السّلام بیانی در آن خصوص رسیده باشد.- وي در ادامه میگوید:- روزي در مسجد
درباره همین مسأله با یک « جوامع الحکم » جامع شیراز حاضر بودم که استاد مجتهدم شیخ جعفر بحرانی و استاد محدثم، صاحب
قُلْ هُوَ اللَّهُ » دیگر به مناظره پرداخته بودند؛ سخنانشان بدانجا رسید که شیخ جعفر به صاحب جوامع گفت: نظرت درباره آیه مبارکه
چیست؟ آیا در فهم معناي آن نیاز به حدیث داریم؟ گفت: آري، معناي احدیت و همچنین فرق بین احد و واحد و امثال «1» « أَحَدٌ
.« آن را نمیفهمیم
نقل میکند- که ما آن را در ضمن نقل کلام شیخ یوسف بحرانی خواهیم آورد- و تحقیقی « تبیان » سپس جزایري مطلبی از تفسیر
با توجه به تحقیقات انجام شده در » : از کمال الدین میثم بحرانی درباره تفسیر به رأي را بدان ضمیمه کرده، در پایان میگوید
نتیجه این گفتار .« احادیث و جمع میان احادیث متعارض، سخن شیخ طوسی، از کلام کمال الدین بحرانی به صواب نزدیکتر است
این است که استنباط احکام از نص قرآن یا ظاهر آن و یا فحواي به دست آمده از آیات و غیر آن مجاز است؛ همان کاري که اهل
از جمله شواهدي که درستی این مطلب را گواهی میدهد، قسمتی از » : اجتهاد (فقهاي اصولی) انجام دادهاند. وي در ادامه میگوید
خداوند » : از امیر مؤمنان علیه السّلام آورده که میفرماید « احتجاج » یک حدیث طولانی است که امین الاسلام طبرسی در کتاب
کلام خویش را به سه بخش تقسیم نموده: نخست آن که عالم و جاهل میفهمند. دوم آنکه تنها انسانهاي داراي ذهن با صفا و
احساس لطیف و قوه تشخیص صحیح و شرح صدر، توان فهم آن را دارند. سوم آنکه فقط خدا و امینان وحی و راسخان در علم آن
.«2» « را میدانند
است. وي در « الحدائق الناضرة » 1186 ) در کتاب فقهی عظیمش - روشنترین گفتار، سخن فقیه توانا شیخ یوسف بحرانی ( 1107
460 ) درباره این - آغاز، روایات دو گروه را نقل میکند و سپس سخن خویش را با تحقیق شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی ( 385
.1 : موضوع پی میگیرد. سخن شیخ طوسی در این باب را که ( 1) اخلاص 112
. ص 47 تا 52 ، مسأله 5 ،« منبع الحیاه » 2) سید نعمت اللّه جزایري، رساله )
ص: 94
شیخ طوسی- پس از نقل روایات متعارض و دلایل » : دانسته، میگوید « قول فصل و رأي متین » ، همه دانشمندان آن را پذیرفتهاند
متناقض- گفتاري دارد که خلاصه آن چنین است:
آیات قرآن چهار دستهاند:
1. دستهاي که علمش مخصوص خداوند است و هیچ کس مجاز نیست زحمت فهم آن را به خود بدهد که شاید حروف مقطعه در
آغاز سورهها از این قسم باشد؛ 2. آنکه ظاهر آن با معنایش مطابق است و براي لغت شناس و فهم عرف قابل درك بوده، ابهامی در
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی » آن نیست. این بخش از آیات براي همه حجت است و احدي در ندانستن آن معذور نیست؛ مانند آیه مبارکه
؛«1» «... حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ
3. آن بخش که مجمل است و بیان جزئیّاتش به پیامبر واگذاشته شده است؛ همانند آیاتی که فرمان اقامه نماز و پرداخت زکات و
انجام حج و روزه میدهد. سخن گفتن درباره این آیات بدون در نظر گرفتن دلایل شرعی ممنوع است؛ 4. آن بخش از آیات که
داراي الفاظ مشترك و چند پهلوست؛ در این آیات اظهار نظر قطعی درباره مقصود خداوند روا نیست، مگر آنکه دلیلی روشن چون
.«2» « نص صریح امام معصوم علیه السّلام یا حدیث متواتري در دست باشد
صفحه 66 از 345
شیخ طوسی با این بیان، میان دو دسته از روایات که بعضا از مراجعه به قرآن منع میکند و دسته دیگر که مراجعه به آن را مجاز
میشمرد سازگاري ایجاد مینماید و چنین میگوید که اختلاف در مصادیق و موارد روایات است.
و .«3» « سخن شیخ در این باره کاملا روشن و جمع میان تمامی روایات است » : محدث بحرانی در پایان گفتار شیخ الطائفه میگوید
به دست آورده، متذکر « حدائق » به تفصیل درباره این موضوع سخن رانده و نهایتا همان نتیجه را که در « الدرر النجفیّه » نیز در کتاب
.151 : انعام 6 «... و نفسی را که خدا حرام گردانیده، جز به حق مکشید » (1) «4» . شده و کلام شیخ را قول فصل دانسته است
. ص 48 تا 51 ،« منبع الحیاه » 2) الحدائق الناضره، ج 1، ص 32 . و ر. ك: تفسیر التبیان، ج 1، ص 5 و 6. رساله )
. 3) الحدائق الناضره، ج 1، ص 32 )
.169 - 4) الدرر النجفیّه، ص 172 )
ص: 95
اکنون ملاحظه میکنید، این گفتار شیخ محدثین و پرچمدار اخباریون در سدههاي اخیر است که نظر شیخ طوسی- رئیس اصولیین-
درباره تفسیر قرآن و جواز فهم معانی قرآن کریم را میپذیرد. بنابراین چه دلیلی وجود دارد که ما در پی تحمیل اختلاف بین
اصولی و اخباري در این زمینه ناهموار باشیم؟!
دلایل بیاساس؛
در گفتار هیچ یک از افراد صاحب نام که به آنان نسبت اخباريگري داده شده، دلیلی که حجیت قرآن را مخدوش سازد نیافتیم،
اما در گفتار دیگران، برخی ادله بی اساس آمده است- که از پیش خود تصور نموده و به آنان نسبت دادهاند- که مهمترین آنها
بدین قرار است:
1. اختصاص فهم قرآن به مخاطبان آن؛ 2. اشتمال قرآن بر مطالبی دشوار که افکار صاحب نظران از رسیدن به ژرفاي آن ناتوان
است؛ 3. نهی از تمسک به آیات متشابه که شامل ظواهر هم میشود؛ زیرا احتمال خلاف ظاهر هم وجود دارد؛ 4. نهی از تفسیر به
رأي که شامل اسناد لفظ به ظاهرش نیز میشود؛ 5. وجود علم اجمالی به تخصیص، تقید یا مجاز، در اکثر ظواهر قرآن؛ 6. امکان
تحریف قرآن هر چند به تغییر یک حرف از جاي خودش باشد.
ولی هر کس به سخنان افرادي که نام آنان «1» ، میگویند اینها ادلهاي است که مخالفان حجّیت ظواهر قرآن بدان تمسک جستهاند
را آوردیم بنگرد، هیچ اثري از این دلیل تراشی شگفتانگیز نخواهد یافت، به ویژه درباره مسأله تحریف قرآن که یقینا اثري یافت
آخوند خراسانی- هم که آنها را به پیروي از شیخ انصاري ذکر کرده، به عنوان یک احتمال تلقی کرده -« کفایه » نمیشود و صاحب
.324 - 1) ر. ك: محقق خراسانی، کفایۀ الاصول، ص 325 ) «2» . و به هیچ کس- چه اخباریون و چه غیر آنان- نسبت نداده است
. آیت اللّه خویی، البیان، ص 291
کاملا بررسی کردهایم، « صیانۀ القرآن » 2) ر. ك: رسائل شیخ انصاري، ص 40 . کفایه، ص 328 . ما مسأله تحریف را در کتاب )
294 - ص 298 ،« الدرر النجفیّه » علاوه بر این، مرحوم شیخ یوسف بحرانی مسأله تحریف را در بخشی جدا و با فاصله زیاد در کتاب
آورده است.
ص: 96
نکته قابل توجه این است که اختلاف درباره حجیت ظواهر قرآن، تنها در مورد آیات الاحکام است که با حجم عظیمی از روایات
درباره هر یک از آن آیات مواجه هستیم؛ زیرا اصول و ریشههاي احکام، در آیات آمده است و فروع آن در احادیث وارده از
معصومین علیهم السّلام، به طوري که حتی در آیات الاحکام یک مورد هم نیست مگر اینکه در روایات فراوانی درباره آن به ما
صفحه 67 از 345
رسیده است. در خصوص این گونه آیات، اخباريها- همانند فقهاي اصولی- معتقدند که در مقام استنباط جایز نیست تنها به
قرآن- بدون در نظر گرفتن روایات- بسنده شود و مصداق تمسک به ثقلین (کتاب و سنت) هم که از یک دیگر جدایی ناپذیرند،
«1» همین جاست. البته در مورد جواز مراجعه به دیگر آیات درباره فهم معارف دینی و حکم و آداب، سختگیري چندانی ندارند
مگر آنکه روایتی صحیح و صریح در آن مورد باشد که در این صورت باید مفاد آن در نظر گرفته شود- که شیوه معمول همه
. مفسران بر همین منوال است-. ( 1) ر. ك: حرّ عاملی، الفوائد الطوسیه، ص 194
ص: